معنی ظلیمه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ظلیمه
ظلیمه
- ظلیمه
- شیر که پیش از جغرات شدن خورده شود. یقال: سقانا ظلیمه طیبه، دادخواهی. الظلیمه! الظلیمه!، فغان ! فریاد! ای داد! ، ستم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
پلیمه
- پلیمه
- (در هوا) نه گرم و نه سرد: هوایی پلیمه، (در آسمان) نیمی با ابرو نیمی گشاده و بی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
ولیمه
- ولیمه
- مهمانی ای که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند یا خرید خانه و مانند آن می دهند
فرهنگ فارسی عمید
ظلامه
- ظلامه
- ستم کردن، دادخواهی کردن مظلمه، آن چه بزور ستده باشند، ستم ظلم. داد خواهی، ستم، به ستم داده به زور داده
فرهنگ لغت هوشیار