- پلیس
- پاسبان، شهربانی، شهربان
معنی پلیس - جستجوی لغت در جدول جو
- پلیس
- لفظ فرانسوی به معنای پاسبان اداره شهربانی
- پلیس ((پَ))
- ناهمواری
- پلیس ((پُ))
- مجموعه نیروهای انتظامی یک کشور، شهر یا جامعه، پاسبان، آژان
- پلیس
- مجموعۀ افرادی که با استفاده از اختیارات قانونی خود، در جهت ایجاد نظم، امنیت و آرامش در شهر، کشور و جامعه تلاش می کنند، هر یک از افراد متعلق به این مجموعه، جایی که افراد این مجموعه در آن مستقر هستند
پلیس مخفی: در امور نظامی کارآگاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاسبانیک منسوب به پلیس: داستان پلیسی
دامن چیندار
نوعی چین در لباس که به صورت هم اندازه و پشت سر هم قرار گرفته است، لباسی که این نوع چین را داشته باشد مثلاً دامن پلیسه
اکبیری، خبیث
همنشین، مجالس
دلیر، بی رگ
مردی که موهای سرش سیاه و سفید باشد
گلیم
فریبنده ای که به چرب زبانی مردم را از راه بدر کند
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
بسیار دان: (ز علمی که بر خواند مرد پلیل نمودی بر آن گفته بر صد دلیل) (زرتشت نامه)
ناپاک، شوخ، نجس، خبیث
پلید، نجس وناپاک
فرانسوی کلندیس، کیسه تن، ریشینگی ایجاد نسج مخاطی اضافی در درون حفره های طبیعی بدن بکشل غده یا تومورهای کروی یا بیضوی شکل باندازه های مختلف از یک وزن تا یک سیب. گاهی ممکنست که این پولیپها مشی بد خیمی گیرند و ایجاد غده های سرطانی کنند. یا پولیپ بینی. غده و پولیپی که در داخل حفره بینی از رشد غیر طبیعی مخاط داخلی آن بوجود آید بواسیر لحمی بینی. یا پولیپ رحم. پولیپی که در داخل رحم از رشد غیر طبیعی مخاط آن بوجود می آیدبچه خور بواسیر لحمی رحم. یا پولیپ گوش. پولیپی که در داخل گوش میانی یا داخلی و یا مجرای گوش خارجی تولید شود بواسیر لحمی اذن
فرانسوی نمایشنامه، دانه، پینه
پیلسته عاج
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
هم نشین، هم نشست، هم زانو، همدم
استخوان فیل، عاج، پیلسته، بیلسته
چرب زبانی، خوشامدگویی برای فریب دادن
ناپاک، آلوده، نجس، برای مثال منشین با بدان که صحبت بد / گرچه پاکی تو را پلید کند (سنائی۲ - ۶۱۹) ، چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین
پلم، گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
کور، زندانی
زفت: مرد
مارپیچ