جدول جو
جدول جو

معنی پلیا - جستجوی لغت در جدول جو

پلیا
آب مازاد جوی را به رود اصلی منحرف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پویا
تصویر پویا
(پسرانه)
جستجو، جویا، سرشار از زندگی، آنکه دارای حرکت و پیشروی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریا
تصویر پریا
(دخترانه)
زیبا چون پری، جمع پری، کبوتر بال شکسته ای که به دنبال آشیانه می گردد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیا
تصویر الیا
(پسرانه)
الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علیا
تصویر علیا
(دخترانه)
رفیع، والا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلیا
تصویر هلیا
(دخترانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلیم
تصویر پلیم
پلم، گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلید
تصویر پلید
ناپاک، آلوده، نجس، برای مثال منشین با بدان که صحبت بد / گرچه پاکی تو را پلید کند (سنائی۲ - ۶۱۹)، چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیا
تصویر علیا
هر مکان مرتفع، جای بلند، سرکوه، آسمان
مقابل سفلیٰ، ویژگی جای بلند، بالا، والا، با ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایا
تصویر پایا
پاینده، پایدار، جاوید، ثابت، در علم زیست شناسی ویژگی گیاهی که بیش از دو سال باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
(پِ)
پسر نپتونوس. پادشاه ایولخس از بلاد تسالی. دختران او به اغوای مده به امید اینکه جوانی از سر گیرد او را سر بریده و قطعه قطعه کردند و با ایمانی کورکورانه در آب جوش انداختند. در قاموس الاعلام ترکی آمده است: پلیاس، در اساطیر یونان نام فرزندی است که از پیرونپتون بعمل آمده و تیروزن کرتیاس پادشاه ایولخس بود مولود را به کوهی انداخته بودند و چوپانان به پرورش او پرداختند هنگام وفات کرتیاس برادرش تخت و تاج را ضبط کرد و اهل و عیال وی را بکشت فقط یاسون از چنگش رهائی یافته بود برای امحاء این یک تن نیز او را به سیاحت بحری موسوم به آرگنت تشویق کرد. دختران او به نیت اعادۀ جوانی پدر به ساحره ای مسمّاه به مدیا مراجعه کردند ساحره گفت نخست باید خون این پیر را از تن وی بیرون کرد. دختران قول او را باور کرده پدر خود را بکشتند
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلید
تصویر پلید
ناپاک، شوخ، نجس، خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیا
تصویر علیا
هر جای بلند، مونث اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کلندیس، کیسه تن، ریشینگی ایجاد نسج مخاطی اضافی در درون حفره های طبیعی بدن بکشل غده یا تومورهای کروی یا بیضوی شکل باندازه های مختلف از یک وزن تا یک سیب. گاهی ممکنست که این پولیپها مشی بد خیمی گیرند و ایجاد غده های سرطانی کنند. یا پولیپ بینی. غده و پولیپی که در داخل حفره بینی از رشد غیر طبیعی مخاط داخلی آن بوجود آید بواسیر لحمی بینی. یا پولیپ رحم. پولیپی که در داخل رحم از رشد غیر طبیعی مخاط آن بوجود می آیدبچه خور بواسیر لحمی رحم. یا پولیپ گوش. پولیپی که در داخل گوش میانی یا داخلی و یا مجرای گوش خارجی تولید شود بواسیر لحمی اذن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیت
تصویر پلیت
پلید، نجس وناپاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویا
تصویر پویا
رونده، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
لفظ فرانسوی به معنای پاسبان اداره شهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیل
تصویر پلیل
بسیار دان: (ز علمی که بر خواند مرد پلیل نمودی بر آن گفته بر صد دلیل) (زرتشت نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکا
تصویر پلکا
رقص بوهمی معمول در فرانسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیا
تصویر الیا
یونانی پنیرک دشتی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایا
تصویر پایا
ثابت، ابدی، باقی، دائم، قائم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیا
تصویر کلیا
قلیا بنگرید به قلیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلید
تصویر پلید
((پَ))
ناپاک، نجس، بدکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایا
تصویر پایا
پاینده، پایدار، محکم، گیاهی که بیش از یک یا دو سال باقی بماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پویا
تصویر پویا
روان، دوان، پویان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علیا
تصویر علیا
((عُ لْ))
جای بلند، آسمان، سر کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علیا
تصویر علیا
بلندتر، بالاتر، هر جای بلند و مرتفع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
((قَ))
شخار، ماده ای که از اشنان گرفته می شود و از آن در صابون سازی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
((پُ))
مجموعه نیروهای انتظامی یک کشور، شهر یا جامعه، پاسبان، آژان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
((پَ))
ناهمواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایا
تصویر پایا
ثابت، استوار، پابرجا، دایم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلید
تصویر پلید
اکبیری، خبیث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پویا
تصویر پویا
فعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
پاسبان، شهربانی، شهربان
فرهنگ واژه فارسی سره