پلشت. دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان طهران در 18هزارگزی شمال ورامین و دوهزارگزی جنوب راه خراسان دارای 817 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
پلشت. دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان طهران در 18هزارگزی شمال ورامین و دوهزارگزی جنوب راه خراسان دارای 817 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
آلوده. ناپاک. پلید. (اوبهی). فرخج. فژه. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). فژاکن. فژاک. (لغت نامۀ اسدی). شوخگن. چرک. چرکین. مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع) : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار نگرنگردی از گرد او که گرم آئی. شهید. بادل پاک مرا جامۀ ناپاک رواست بد مر آنرا که دل و جامه پلید است و پلشت. کسائی (از لغتنامۀ اسدی). با دو کژدم نکرد زشتی هیچ با دل من چرا شد ایدون زشت زشت خوی پلید کرد مرا هر کرا خو پلید هست پلشت. کسائی. و آن نیز گربه ای است پلشت و پیاستو. فخری (از فرهنگ ضیاء). ، این لفظ در فرهنگستان معادل عفونی پذیرفته شده است و پلشت بر را بمعنی ضدعفونی گرفته اند و پلشت بری را بمعنی ضدعفونی کردن. (واژه های فرهنگستان تا پایان سال 1319 هجری شمسی). و این وضع نمایندۀ کمال بی اطلاعی از لغت و دوری تمام از ذوق ادبی و لغوی است
آلوده. ناپاک. پلید. (اوبهی). فرخج. فژه. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). فژاکن. فژاک. (لغت نامۀ اسدی). شوخگن. چرک. چرکین. مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع) : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار نگرنگردی از گرد او که گرم آئی. شهید. بادل پاک مرا جامۀ ناپاک رواست بد مر آنرا که دل و جامه پلید است و پلشت. کسائی (از لغتنامۀ اسدی). با دو کژدم نکرد زشتی هیچ با دل من چرا شد ایدون زشت زشت خوی پلید کرد مرا هر کرا خو پلید هست پلشت. کسائی. و آن نیز گربه ای است پلشت و پیاستو. فخری (از فرهنگ ضیاء). ، این لفظ در فرهنگستان معادل عفونی پذیرفته شده است و پلشت بر را بمعنی ضدعفونی گرفته اند و پلشت بری را بمعنی ضدعفونی کردن. (واژه های فرهنگستان تا پایان سال 1319 هجری شمسی). و این وضع نمایندۀ کمال بی اطلاعی از لغت و دوری تمام از ذوق ادبی و لغوی است
دهی از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در 28500گزی شمال باختری پلدشت و 4500گزی خاور راه ارابه رو به آغ گل واقع است و جلگه و باطلاقی، گرمسیر مالاریائی است و 90 تن سکنه دارد، سنی، کردی. آب آن از قره سو. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در 28500گزی شمال باختری پلدشت و 4500گزی خاور راه ارابه رو به آغ گل واقع است و جلگه و باطلاقی، گرمسیر مالاریائی است و 90 تن سکنه دارد، سنی، کردی. آب آن از قره سو. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 46هزارگزی شمال باختری پلدشت و هیجده هزارگزی شمال ارابه رو اوزان به دیزه. ناحیه ای است واقع در دره. معتدل سالم. دارای 132 تن سکنه میباشد. کردی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، توتون. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران می کنند. از صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 46هزارگزی شمال باختری پلدشت و هیجده هزارگزی شمال ارابه رو اوزان به دیزه. ناحیه ای است واقع در دره. معتدل سالم. دارای 132 تن سکنه میباشد. کردی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، توتون. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران می کنند. از صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، واقع در 54000گزی شمال باختری پلدشت و 30هزارگزی شمال راه ارابه رو ایرند به ماکو. این ده دردره واقع و دارای هوایی معتدل و سالم است. سکنۀ آن 35 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، واقع در 54000گزی شمال باختری پلدشت و 30هزارگزی شمال راه ارابه رو ایرند به ماکو. این ده دردره واقع و دارای هوایی معتدل و سالم است. سکنۀ آن 35 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)