جدول جو
جدول جو

معنی پلامدس - جستجوی لغت در جدول جو

پلامدس
(پْلا / پِ مِ دِ)
نام کسی که در داستان پیدایش خط در یونان از او نام برده میشود و او را مخترع برخی از حروف یونانی دانسته اند. چنانکه پلوتارخس و پلینوس نوشته اند چهار حرف را به الفبای قدیم پلامدس افزوده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 145)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلامد
تصویر آلامد
مطابق مد و رسم حاضر، ویژگی کسی که خود را مطابق مد می آراید و لباس می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاس
تصویر پلاس
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پامس
تصویر پامس
پابند، گرفتار، بیچاره، درمانده، برای مثال خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی - لغت فرس - پامس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ / دِ)
بیهوده. رجوع به فلاده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ)
جمع واژۀ ملمس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملمس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ ملدس. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملدس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
الاب هانری. احد علماء المشرقیات البلجیکی. المرسل الیسوعی نزیل بیروت و مصر و کان استاذاً للاسفار القدیمه فی کلیه رومیه. وله: الالفاظ الفرنسیه المشتقه من العربیه: تسریح الابصار فیما یحتوی لبنان من الاثار، الرحلهالسوریه فی امیرکا المتوسطه و الجنوبیه، فرائداللغه. المذاکرات الجغرافیه فی الاقطار السوریه. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُمِ)
بلا. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد) ، سخت تاریکی. (منتهی الارب). شدید الظلمه. (اقرب الموارد). دلمس. رجوع به دلمس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
برسم. به آئین. چنانکه باب است
لغت نامه دهخدا
شهری در جزایر قناری کبیر بر ساحل دارای 70000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(مِ)
پادشاه اب یکی از سران یونان در محاصرۀ شهر ترواده که در افسانه ها اختراع بازی شطرنج و دیسک (گرده) و کعبتین و غیره را بدو نسبت کنند
لغت نامه دهخدا
(پِ)
جنسی خزندۀ افیدین پروتروگلیف از خانوادۀ ئیدروفی ایده. شامل مارهای دریائی زهردار که دم آنها از پهلو مسطح است و در اقیانوس هند و اقیانوس کبیر (نواحی حارّه) زیست میکنند
جنسی از ماهیان اکانتوپتر از خانوادۀ سکومبریده در دریاهای اروپا و اقیانوس هند
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
ناحیه ای است در ولایت آیدین و سنجاق صاروخان وشمال قضای مغنیسا و تابع مغنیساست، شامل 29 قریه و اراضی کوهستانی و جنگلی دارد. بمناسبت کثرت محصول پلاموط بچنین نام تسمیه شده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شتران را چهار شب چرانیده و بامداد یاشبانگاه آنها را آب دهند، ولی نه به اتفاق بر یک ورد و در این وقت گویند: رعیت خلموساً. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از استحکامات اسپانیا در کاتالونی بر ساحل بحرالروم. دارای 2500 تن سکنه. و این نقطه بندر تجارتی کوچکی است و مؤسسات دریائی دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلمس
تصویر پلمس
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاس
تصویر پلاس
گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پامس
تصویر پامس
گرفتار، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلامس
تصویر دلامس
تاریکی ژرف، سختی پتیاره (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلامد
تصویر آلامد
فرانسوی باب روز برسم، بائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
دست مالی مانند کوران بهر سوی برای جستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلامیس
تصویر پلامیس
لاتینی ماهی گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامس
تصویر لامس
برماسنده بپساونده لمس کننده بپساونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلماس
تصویر پلماس
((پَ))
کورمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلامد
تصویر آلامد
((مُ))
باب روز، مد روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیامد
تصویر پیامد
سرانجام، نتیجه، عارضه، عاقبت
فرهنگ واژه فارسی سره
رایج، متداول، مد، مرسوم
متضاد: دمده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازتاب، عارضه، عقبه، عکس العمل، واکنش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شلخته، دست و پا چلفتی
فرهنگ گویش مازندرانی
دیگ پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین گلی و چسبناک
فرهنگ گویش مازندرانی
دیگ پلوپزی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی