جدول جو
جدول جو

معنی پلالک - جستجوی لغت در جدول جو

پلالک
جنسی است از پولاد گوهر دار آهن جوهردار جنسی است از آهن پولاد هندی بلارد بلالک، شمشیر تیغ جوهردار پرند، جوهر شمشیر جوهر تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
پلالک
بلارک، فولاد گوهردار، شمشیر گوهردار، بلالک، پلارک، پرالک
تصویری از پلالک
تصویر پلالک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلالک
تصویر بلالک
بلارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرالک
تصویر پرالک
آهن جوهر دار، تیغ و شمشیر بلارک
فرهنگ لغت هوشیار
جنسی است از پولاد گوهر دار آهن جوهردار جنسی است از آهن پولاد هندی بلارد بلالک، شمشیر تیغ جوهردار پرند، جوهر شمشیر جوهر تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلالک
تصویر بلالک
((بَ لَ))
فولاد جوهردار، شمشیر جوهردار، پرالک، بلارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاسک
تصویر پلاسک
((پَ سَ))
فلاکت، نکبت، بدبختی، تنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلارک
تصویر پلارک
((پَ رُ))
فولاد جوهردار، شمشیر جوهردار، پرالک، بلالک، بلارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرالک
تصویر پرالک
((پَ لَ))
فولاد جوهردار، شمشیر جوهردار، بلارک، بلالک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرالک
تصویر پرالک
((پَ لَ))
فولاد جوهردار، تیغ و شمشیر جوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاسک
تصویر پلاسک
پلاس کوچک، تکۀ پلاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلارک
تصویر پلارک
بلارک، فولاد گوهردار، شمشیر گوهردار، بلالک، پرالک، پلالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرالک
تصویر پرالک
بلارک، فولاد گوهردار، شمشیر گوهردار، بلالک، پلارک، پلالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلالک
تصویر بلالک
بلارک، فولاد گوهردار، شمشیر گوهردار، پلارک، پرالک، پلالک
فرهنگ فارسی عمید
پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پلمک اوح و صفحه ای از فلز سنگ و مانند آن، ورقه یا لوح فلزی که نام و نشانی کسان یا شغل و امثال آن بر رویش حک و بر در خانه یا روی اشیا نصب کنند. ورقه یا لوح آهن یا برنج و مس که روی آن نام و شغل ونمره حک شود
فرهنگ لغت هوشیار
پای افزار کفش، گوشت سرخی که بر سر خروس باشد تاج خروس لالکا، تاج اکلیل: آخر ار چه عقل ماگم شد ولیک از روی حس سر زلالک باز میدانیم و پا از لالکا. (سنائی مصف. 23)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاک
تصویر پلاک
((پِ))
ورقه یا صفحه معمولاً فلزی که اطلاعاتی روی آن حک شود، نوار پلاستیکی همراه مشخصات نوزاد که در بخش نوزادان که جهت شناسایی وی به مچ او می بندند، قطعه فلزی گرانبها که به صورت گردنبند یا دستبند به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
لوح فلزی که روی آن شماره یا نامی را بنویسند و بر در خانه یا به وسیلۀ نقلیه یا دیوار نصب کنند، قطعه ای کوچک از فلز قیمتی مانند طلا یا نقره که دارای نقش است و با زنجیر به گردن آویزان می شود، قطعه ای فلزی که شمارۀ شناسایی خاصی روی آن حک شده است و نیروهای نظامی به وسیلۀ زنجیر به گردن خود آویزان می کنند، نوار پلاستیکی که مشخصات نوزاد روی آن نوشته شده و برای شناسایی در بخش زایمان بیمارستان به مچ دست او بسته می شود، در پزشکی صفحۀ فلزی که به وسیلۀ پیچ به استخوان های شکسته بسته می شود و تا هنگام جوش خوردن، آن ها را محکم نگاه می دارد، در علم حقوق کنایه از قطعه زمینی با مساحت معین که به وسیلۀ شمارۀ خاصی ثبت شده است
فرهنگ فارسی عمید