جدول جو
جدول جو

معنی پسکوهه - جستجوی لغت در جدول جو

پسکوهه
(پَ هََ / هَِ)
عقب زین. قسمت خلفی زین. آخرۀ سرج. مؤخره. (مقابل قربوس. پیش کوهه). قیقب.
- پسکوهۀپالان، عقب پالان. آخرهالرحل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکوهه
تصویر شکوهه
(دخترانه)
جمال، زیبایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پسکله
تصویر پسکله
چوبی که پشت در بیندازند که در باز نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکوهه
تصویر اشکوهه
آروغ، سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود، زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوهه
تصویر شکوهه
شکوه، جاه و جلال، زیبایی، جمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس کوهه
تصویر پس کوهه
عقب زین اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس کوچه
تصویر پس کوچه
کوچۀ کوچک، کوچۀ بن بست
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کَ)
تأنیث مسکوک. زده شده. مضروب. و رجوع به مسکوک شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
تأنیث مسکون. باسکنه. سکنه دار. دارای سکنه: لیس علیکم جناح أن تدخلوا بیوتاً غیرمسکونه فیها متاع لکم واﷲ یعلم ما تبدون و ما تکتمون. (قرآن 29/24). رجوع به مسکون شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
موج. کوهه. نرۀ آب. آبخیز
لغت نامه دهخدا
(اُ هََ)
کار شگفت.
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ / رِ)
اسکره. رجوع به اسکره شود، اسکی بابا (قضای...) قضائی است در سنجاق قرق کلیسا از ولایت ادرنه از طرف شمال یا خود قضای قرق کلیسا و از سوی مشرق با قضای لوله برغوس و از جانب جنوب بسنجاق کلیبولی و از جهت مغرب بسنجاق ادرنه محدود و محاط میباشد و پنج ناحیۀ موسوم به مرکز، قره خلیل، چنکرلی، بیکارحصار و قوزجغاز و 33 قریه دارد و اراضی آن از جلگه های زیبا و باصفا تشکیل شده و چندین رشته جوها که ازسوی شمال جاری و وارد نهر ارکنه میشوند اراضی آن را مشروب میسازند، که در نتیجه موجب حاصلخیزی کامل آنها میگردد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
کوهی است:
وز آنجا بکوهی نهادند روی
جزیری که اسکونه بد نام اوی.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(اُ هََ / هَِ)
فواق بعربی. (شعوری ج 1 ص 148). آروغ و فواق و آنرا اشکهه نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رج__وع به اشکهه شود.
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ / چِ)
کوچۀ کوچکتری که به کوچۀ دیگر پیوسته است
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ)
نام دهی است در حومه شیراز و در سه فرسنگ و نیمی میانۀ شمال و مغرب شیراز واقع است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ)
نام یکی از دیه های ناحیۀ سراوان بلوچستان. (جغرافیای سیاسی ایران کیهان). و آن در مغرب دزک مکران واقع است. و نام شعبه ای است از طائفۀ ناحیۀ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان، مرکب از پانصد خانوار
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ / هَِ)
قسمی سبزی کوهی خوردنی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسکوکه
تصویر مسکوکه
مسکوکه در فارسی مونث مسکوک پرشیان مونث مسکوک، جمع مسکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس کوچه
تصویر پس کوچه
کوچه بن بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افکوهه
تصویر افکوهه
بزله سخن با نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
موج کوهه آبخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکوفه
تصویر اسکوفه
آستانه آستانه در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس کوهه
تصویر پس کوهه
عقب زین اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسوده
تصویر پسوده
دست زده دست مالیده بسوده، سوراخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوهج
تصویر سکوهج
خارخاسک
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوره
تصویر سکوره
کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوهه
تصویر شکوهه
جمال و زیبائی و ظرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس کوچه
تصویر پس کوچه
((~. چِ))
کوچه فرعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس کوهه
تصویر پس کوهه
قسمت عقب زین، مؤخر، قیقب، مقابل پیشکوهه، قربوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشکوهه
تصویر پیشکوهه
((هِ))
برآمدگی جلو زین اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
((هِ))
موج
فرهنگ فارسی معین
آغل، محل زندگی چوپان و گاوبان، شیروانی خانه
فرهنگ گویش مازندرانی