- پستو
- صندوقخانه کوچک
معنی پستو - جستجوی لغت در جدول جو
- پستو
- اتاق کوچک عقب اتاق دیگر، صندوق خانه
- پستو ((پَ))
- اطاق کوچکی که در پشت اتاق دیگری بسازند و اشیاء و لوازم خانه را در آن نهند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معترف
کوزه سفالی
ترکی تاپو از آوند ها (ظروف)
اشعه
نوبت
ابابیل
اقرار کننده
شعاع، روشنائی، ضیاء
پرنده کوچک دارای بالهای دراز
کوتاه قد کوتاه بالا، نیم تنه نمدی خشن یلک اشتربانه زرمانقه
آگهی
بر سر کاری رفتن که قبل ازین شروع در آن شده باشد، ذخیره اندوخته، بار کرت دفعه: (ابن پستاسیر آهک بسازخ)، نوبت: (من از آسیا میظیم تو گویی پستانیست ک)
تپانچه ششلول مرطبان سفالین بستوق بشتو بستوی ترشی و غیره
پسر کوچک فرزند خرد
فرودی پایینی، حضیض سفل مقابل بالا بلندی، زمین پست مقابل بلندی، گودی، نشیب قنوع، کوتاهی کم ارتفاعی، انحطاط انخفاض، خواری زبونی بیاعتباری ذلت، نانجیبی پست فطرتی ناکسی رذالت دنائت خست، تنگ چشمی کوته نظری. یا به پستی افتادن، بیچاره و مفلوک شدن
درختی از تیره سماقیها که دسته مخصوص را تشکیل میدهد. این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید (در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد. یا مغز پسته. مغز میوه درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است، دهان معشوق. یا پسته زمینی. گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقه اش بارتفاع 30 تا 50 سانتیمتر میرسد. گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است
سبو، کوزۀ سفالی، کوزۀ روغن، برای مثال چو گردون با دلم تا کی کنی حرب / به بستوی تهی می کن سرم چرب (نظامی۲ - ۲۷۵)
اندوخته، ذخیره، نوبت، کرت، دفعه
کوتاهی، پایینی، سرازیری، نشیب، خواری، زبونی، ناکسی
پوستر، آگهی، آگهی که در جایی بچسبانند، آگهی چسبان
شخصی که اقرار و اعتراف به امری بکند، مقر، معترف
هستو شدن: اقرار کردن، اعتراف کردن،برای مثال به هستیش هستو شدی از نخست / اگر خویشتن را شناسی درست (اسدی - مجمع الفرس - هستو)
هستو شدن: اقرار کردن، اعتراف کردن،
پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
نیم تنۀ نمدی بی آستین که در قدیم سوارکاران می پوشیدند، جلیقۀ نمدی
میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبز رنگ، لذیذ، مقوی و روغن دار، دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب و هوای معتدل به ثمر می رسد
پستۀ خندان: پسته ای که دهان آن باز باشد، کنایه از دهان معشوق
پستۀ زمینی: در علم زیست شناسی بادام زمینی
پستۀ خندان: پسته ای که دهان آن باز باشد، کنایه از دهان معشوق
پستۀ زمینی: در علم زیست شناسی بادام زمینی
روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود، فروغ، روشنی، شعاع، اثر، تاثیر، برای مثال پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی - ۶۱) ، در علم فیزیک اشعه
پرتو افکندن: تابیدن، درخشیدن، روشنایی دادن
پرتو افکندن: تابیدن، درخشیدن، روشنایی دادن
((پَ تُ))
فرهنگ فارسی معین
از زبان های ایرانی شرقی که بیشتر در باختر و جنوب افغانستان و شمال باختری پاکستان رواج دارد
((پِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است از تیره سماقی ها که دسته مخصوصی را تشکیل می دهد. میوه اش دانه ای است، دارای پوست سخت، مغز آن سبزرنگ و لذید و مقوی و روغن دار است