جدول جو
جدول جو

معنی پساک - جستجوی لغت در جدول جو

پساک
(پسرانه)
نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی
تصویری از پساک
تصویر پساک
فرهنگ نامهای ایرانی
پساک
بساک، کیسۀ کوچکی حاوی دانۀ گرده که در انتهای پرچم گل واقع شده، انتهای برجستۀ پرچم که محتوی دانه های گرده است، تاج ساخته شده از گل، افسر، یسال
تصویری از پساک
تصویر پساک
فرهنگ فارسی عمید
پساک
(پَ)
بساک. عمار. اکلیل ریحان. تاجی که از گلها و اسپرغمها و ریاحین ساختندی و پادشاهان و بزرگان بروزهای عید و جشن ها و دیگر مردمان روز دامادی و یا بازگشتن از فتحی و ظفری بر سر زدندی:
همه امیدش آنکه خدمت تو
بر سرش می نهدز بخت پساک.
ابوالفرج رونی (از فرهنگ شعوری).
و فرهنگستان این کلمه را بجای آنتر بمعنی قسمت بالای پرچمهای گل گرفته است. و رجوع به بساک شود
لغت نامه دهخدا
پساک
تاجی که از گلها و ریاحین یا اسپرغمها ساختندی و پادشاهان و بزرگان بروزهای عید و جشنها و دیگر مردمان روز دامادی یا باز گشتن از فتحی یا ظفری بر سر میزیدند اکلیل ریحان عمار بساک
فرهنگ لغت هوشیار
پساک
((پَ))
بساک، تاجی که از انواع گل ها درست می کردند و پادشاهان و بزرگان در جشن ها و مراسم دیگر بر سر می گذاشتند
تصویری از پساک
تصویر پساک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاساک
تصویر پاساک
(پسرانه)
نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وساک
تصویر وساک
(پسرانه)
نساک، نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نساک
تصویر نساک
(دخترانه)
نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پسرک
تصویر پسرک
پسرو، پسربچه، پسر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساک
تصویر غساک
عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، نویچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، جلبوب
فرهنگ فارسی عمید
لوح فلزی که روی آن شماره یا نامی را بنویسند و بر در خانه یا به وسیلۀ نقلیه یا دیوار نصب کنند، قطعه ای کوچک از فلز قیمتی مانند طلا یا نقره که دارای نقش است و با زنجیر به گردن آویزان می شود، قطعه ای فلزی که شمارۀ شناسایی خاصی روی آن حک شده است و نیروهای نظامی به وسیلۀ زنجیر به گردن خود آویزان می کنند، نوار پلاستیکی که مشخصات نوزاد روی آن نوشته شده و برای شناسایی در بخش زایمان بیمارستان به مچ دست او بسته می شود، در پزشکی صفحۀ فلزی که به وسیلۀ پیچ به استخوان های شکسته بسته می شود و تا هنگام جوش خوردن، آن ها را محکم نگاه می دارد، در علم حقوق کنایه از قطعه زمینی با مساحت معین که به وسیلۀ شمارۀ خاصی ثبت شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسکک
تصویر پسکک
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، سنگک، ژاله، سنگچه، یخچه، شهنگانه، آب بسته، شخکاسه، سنگرک، پسنگک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساک
تصویر بساک
کیسۀ کوچکی حاوی دانۀ گرده که در انتهای پرچم گل واقع شده، انتهای برجستۀ پرچم که محتوی دانه های گرده است، تاج ساخته شده از گل، افسر، یسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پستک
تصویر پستک
نیم تنۀ نمدی بی آستین که در قدیم سوارکاران می پوشیدند، جلیقۀ نمدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نساک
تصویر نساک
ناسک ها، عابدها، زاهدها، پارساها، جمع واژۀ ناسک
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
تاجی را گویند که از گلها و ریاحین و اسپرغمها و برگ مورد سازند و پادشاهان و بزرگان روزهای عید و جشن و مردمان در روز دامادی بر سر گذارند. (برهان) (فرهنگ نظام). چون تاجی بود که از اسپرغمها کنند. (لغت فرس اسدی) (رشیدی). تاجی که از گلها بافند، هندش سپهر خوانند. (شرفنامۀ منیری). تاجی گویند که از گلها و ریاحین و موردساخته در روز اعیاد یا دامادی بر سر کسی نهند. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چون تاجی بود از ریاحین و ازهار و انوار و اسپرغمها کنند که در روز عشرت بر سر نهند. (اوبهی) (جهانگیری) (سروری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 173. و کلمه پساک شود:
هر یک بر سر بساک مورد نهاده
آبش می سرخ و زلف و جعدش ریحان.
رودکی.
من بساک از ستاک بید کنم
با تو امروز جفت سبزه منم.
رودکی (از احوال و اشعار رودکی چ 1 ص 1194).
چونکه یکی تاج و بساک ملوک
باز یکی کوفتۀ آسیاست.
رودکی (از احوال و اشعار رودکی چ 1 ص 1211).
همه امیدش آنکه خدمت تو
بسرش بر نهد ز بخت بساک.
ابوالفرج رونی.
ز زیور همه غرق در سیم و زر
بساکی ز گل برنهاده به سر.
اسدی.
همچو خاک جناب شاه جهان
خاک پایت مراست تاج بساک.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
لفظ ترکی است بمعنی استر که از جفت شدن خر نر و اسب ماده پیدا میشود، (از مصطلحات از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پِ سَ رَ)
نام یکی از دیه های کوهسار استراباد. (مازندران و استراباد رابینو ص 129 و 162)
لغت نامه دهخدا
(پِ سَ رَ)
فرزند خرد. بنی ّ: یا بنی ّ، پسرک من
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
ورقه یا لوح آهن یا برنج ومس و غیره که روی آن نام کسان و شغل و امثال آن نقرو بر در خانه یا روی اشیاء نصب کنند. صفیحه. لوح
لغت نامه دهخدا
(پَ)
یکی از بلوک کلات خراسان است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پسرک
تصویر پسرک
پسر کوچک فرزند خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستک
تصویر پستک
کوتاه قد کوتاه بالا، نیم تنه نمدی خشن یلک اشتربانه زرمانقه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناسک، نیایشگران کرپان کنندگان جمع ناسک. نسایج (صفت واسم)، جمع نسیجه: هرنامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر راکارنامه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غساک
تصویر غساک
گند بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تاج گل بر سر کسی گذاشتن، افسر تاجی که از گلها و ریاحین و اسپرغمها و برگ مورد میساختند و پادشاهان و بزرگان و دلیران روزهای عید و جشن و مردمان در روز دامادی برسر میگذاشتند، برجستگی دگمه مانند انتهای میله پرچم گل که محتوی دانه های گرده میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
خمیازه دهان دره فاژ فاژه آسا خامیاز پاشک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پلمک اوح و صفحه ای از فلز سنگ و مانند آن، ورقه یا لوح فلزی که نام و نشانی کسان یا شغل و امثال آن بر رویش حک و بر در خانه یا روی اشیا نصب کنند. ورقه یا لوح آهن یا برنج و مس که روی آن نام و شغل ونمره حک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
((سَ یا سُ))
خمیازه، دهان دره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاک
تصویر پلاک
((پِ))
ورقه یا صفحه معمولاً فلزی که اطلاعاتی روی آن حک شود، نوار پلاستیکی همراه مشخصات نوزاد که در بخش نوزادان که جهت شناسایی وی به مچ او می بندند، قطعه فلزی گرانبها که به صورت گردنبند یا دستبند به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پستک
تصویر پستک
((پَ تَ))
کوتاه قد، نیم تنه نمدی خشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غساک
تصویر غساک
((غَ))
بوی بد
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
تاجی از گل ها و ریاحین که پادشاهان و بزرگان روزهای عید و جشن و مردان در روز دامادی بر سر می گذاشتند، پرچم گل که دانه های گرده درون آن می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پساب
تصویر پساب
فاضلاب
فرهنگ واژه فارسی سره