- پزیدن
- پخته شدن، رسیدن (میوه)، پختن
معنی پزیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پزیدن
- پخته شدن، رسیدن (میوه)
- پزیدن
- پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قابل پختن که پختن او ضرور است
تمام کردن، سپردن
وزیدن
پیچیدن
انفجار
آژیدن آجیدن
رنگ کردن، رنگرزی کردن
تغییر و تبدیل
روی سینه و شکم خود را بزمین کشیدن
پزیدن
عذر آوردن ومعذرت خواستن
ورم کردن
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
درخور بودن
پر شدن، انباشته شدن
باد کردن، ورم کردن، ترکیدن
وزیدن، حرکت کردن باد یا نسیم
گاز گرفتن، دندان گرفتن، نیش زدن
بیرون کشیدن، بیرون آوردن، برآوردن
حرکت کردن باد یا نسیم، برآمدن باد
پوزش کردن، عذر آوردن، معذرت خواستن
رنگ کردن جامه و پارچه، رنگ کردن، رنگرزی کردن، برای مثال به ار در خم می فروشی خزم / چو می جامه ای را به خون می رزم (نظامی۶ - ۱۱۶۶) ، برآن کس که جانش به آهن گزم / بسی جامه ها در سکاهن رزم (نظامی۵ - ۷۹۶)
سزاوار بودن، درخور بودن، شایسته بودن، جایز بودن، برای مثال تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج / سزد اگر همۀ دلبران دهندت باج (حافظ - ۱۰۰۷)
آجیدن، فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی، بخیه زدن، سوزن زدن، سوراخ کردن، دندانه دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه ها و ناهمواری های سوهان یا سطح سنگ آسیا، آجدن، آزدن، آزندن، آژیدن، آژدن
پرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاک
پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر، انتخاب کردن
انتخاب کردن
مزه کردن چشیدن: بنفشه بر دو زلفت کی گزیدی ک طبر زد با لبانت کی مزیدی ک (ویس ورامین)، مکیدن
بیرون کشیدن
جنبیدن هوا حرکت کردن نسیم و باد: یارب، کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه کرمش کار ساز من. (حافظ)، روییدن گیاه موی و جز آن بالیدن