جدول جو
جدول جو

معنی پزا - جستجوی لغت در جدول جو

پزا
پزنده، آنچه زود پخته شود، زودپز
تصویری از پزا
تصویر پزا
فرهنگ فارسی عمید
پزا
(پَ)
صفت فاعلی دائمی از پزیدن. که زود پزد. آنچه که در حرارت کم پخته شود و بیشتر در حبوبات گویند: لپۀ پزا. نخود پزا. (مقابل ناپز و ناپزا) ، در کلمات مرکبه مانند ناپزا بمعنی ناپزنده یا دیرپزنده و دست پزا بمعنی دست پخته است
لغت نامه دهخدا
پزا
غذائی که زود پزد
تصویری از پزا
تصویر پزا
فرهنگ لغت هوشیار
پزا
مواد خوراکی و زودپز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزا
تصویر رزا
(دخترانه)
نام لاتین گل رز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزا
تصویر آزا
(پسرانه)
آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پزتا
تصویر پزتا
واحد پیشین پول اسپانیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سزا
تصویر سزا
پاداش نیکی یا بدی، مزد، پاداش، جزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازا
تصویر ازا
مقابل، برابر، رو به رو، جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پزان
تصویر پزان
پزاندن، پسوند متصل به واژه به معنای پزاننده مثلاً فصل خرماپزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزا
تصویر پرزا
آنکه بسیار بچه بزاید، پرزاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزا
تصویر جزا
مجازات بدی، کیفر، پاداش نیکی، مزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزا
تصویر عزا
اندوه شدید بر اثر مرگ کسی، سوگ، ماتم، عزاداری کردن، سوگواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزاییدن، گزند رساندن، نیش زدن، گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزا
تصویر غزا
جنگ کردن با کافران در راه خدا، برای مثال مردی که در غزا زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا (سعدی۲ - ۶۳۲)، جنگ
غزا کردن: جنگ کردن با کافران در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
صفت فاعلی بیان حالت از پختن. در حال پختن، پزاننده: گرمای توت پزان. آش برگ پزان
لغت نامه دهخدا
تصویری از سزا
تصویر سزا
لایق، سزاوار، درخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزا
تصویر غزا
با دشمن دین جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزا
تصویر فزا
در ترکیب به معنی فزاینده آید: جانفزا روح افزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزنده و گزند رساننده، زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزا
تصویر عزا
شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری تعزیت، سوگ ماتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزوا
تصویر پزوا
آدم بینوا و چرکین لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیا
تصویر پیا
مرد کامل، با ارج ارزنده، متمول صاحب اعتبار: برای خود پیاپی شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلا
تصویر پلا
پلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزش
تصویر پزش
عمل پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسا
تصویر پسا
وقت نوبت: این پسا در این وقت. آن پسا در آن وقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزا
تصویر پرزا
آنکه بسیار بچه زاید پرزاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزا
تصویر حزا
آهو دوستک (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزان
تصویر پزان
در حال پختن، در ترکیب بمعنی (پزاننده) آید: (گرمای توت پزان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزا
تصویر نزا
نازا، عقیم، سترون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزا
تصویر سزا
حق، مجازات، جزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عزا
تصویر عزا
سوگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزا
تصویر جزا
بادافره، سزا
فرهنگ واژه فارسی سره