جدول جو
جدول جو

معنی پریکلس - جستجوی لغت در جدول جو

پریکلس(پِ لِ)
از مردان سیاسی و خطبای بزرگ و جنگاوران قدیم آتن است که در سال 494 قبل از میلاد متولد شد و در 429 قبل از میلاد درگذشت. پریکلس درجوانی نزد آناگزاگراس و جمعی دیگر از دانشمندان زمان به تحصیل علوم وقت پرداخت. پس از آن چون سیمون پسر میلتیادس سردار معروف آتن بر طبقۀ اشراف ریاست داشت پریکلس بر آن شد که ریاست عوام را بدست آورد و سرانجام به نیروی کوشش بدین امر نائل آمد و به مقام استراتگوس رسید و سیمون راتبعید کرد (460). سپس به ازدیاد قوای بحری آتن همت گماشت و بر متصرفات آن شهر بیفزود و جزائر ابوئا و ساموس را تصرف کرد و در جنگهای پلوپونزوس مداخله کرد. (از 440 تا 431 قبل از میلاد) ولی در جنگهای اخیر شکست یافت و آتنیان احضار سیمون را لازم شمردند و اندکی از اقتدارات پریکلس بکاست. پس از مرگ سیمون (449) پریکلس مجدداً قدرت یافت و توسیدیدس را تبعید کرد (444) و جزیره شامس را که سر از اطاعت آتن پیچیده بود مجدداً تسخیر و مردم آنرا تنبیه کرد سپس برای آنکه اقتدارات خود را در جمع عوام محفوظ دارد از اهالی آتیکا آنان را که از پدر و مادرآتنی متولد نشده بودند از حقوق سیاسی محروم کرد و جمعی از مردم بیکار را بکار گماشت و برای انجام این مقصود به بنای ابنیه ای مانند پارتنون و ادئون و معبد الوزیس و غیره پرداخت. در زمان وی شعرائی مانند سوفوکلس و اری پیدوس پدید آمدند و دورۀ حکومت او از جهت ادبیات و صنایع به پایه ای رسید که آنرا از سایر ادوار برتر شمرده قرن پریکلس خواندند. از خطابه های پریکلس چیزی بر جای نیست لکن او در این فن مهارت بسیار داشته است چنانکه حتی رقیب وی توسیدیدس نیز مهارت او را کتمان کردن نتوانست. (فرهنگ اعلام و اصطلاحات تمدن قدیم). در تاریخ ایران باستان آمده است: پریکلس پسر کسان تیپ و از طرف مادراز خانوادۀ الکمئونید یعنی نجیب زاده بود کسان تیپ همان کسی است که در جدال میکال فرماندهی لشکر آتن داشت. پریکلس مدت سی سال در مشاغل مختلف بود و حکمران واقعی آتن بشمار میرفت، چنانکه توسیدید گوید: که این مدت را باید سلطنت پریکلس نامید. نظر و عمل او را مورخین بسیار ستوده اند این ناطق معروف، آتن را اول دولت دریائی یونان ساخت و پایۀ بحریۀ آنرا بر مبنائی محکم نهاد و بعد به مستملکات آتن توسعه داد و شهر آتن را با عمارات و ابنیۀ تاریخی بیاراست و ادبیات و صنایع را بدانجا تشویق کرد. و قسمتی از جنگهای آتن با ایران در زمان او روی داد. این جنگها اگرچه بگفتۀ یونانیها برای آتنی ها درخشان بود، ولی فایده ای برای آتن نداشت زیرا دولت هخامنشی دارای وسایل بی حد و حصر بود و میتوانست جنگها را بدرازا بکشاند. از طرف دیگر آتن مجبور بود همواره پول و سپاه بخارج یونان بفرستد بالاخره چون دیدند که نهایتی برای این جنگها نیست عقد عهدی را استقبال کردند و هم در زمان او آتن در جنگهای درونی یونان شرکت جست و بواسطۀ سیاست دربار ایران با حال فلاکت باری ازاین جنگ بیرون آمد. باوجود این جنگها پریکلس در بستر مرگ میگفت: ’یک زن آتیکی بواسطۀ من عزادار نشد’. و مقصودش این بود که تمام این جنگها را من به اقتضای سیاست و دولت کردم، نه از غرض شخصی و نفعی خصوصی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیکسل
تصویر پیکسل
پیکسل (Pixel) واحد اندازه گیری است که در تصویرسازی دیجیتال استفاده می شود. این واحد معمولاً به صورت مربعی تعریف می شود و هر پیکسل یک نقطه رنگی در یک تصویر دیجیتال را نمایان می کند.
ویژگی های پیکسل:
1. مکان : هر پیکسل دارای موقعیت دقیقی در صفحه تصویر (مانند صفحه نمایش کامپیوتر یا تلویزیون) است که با استفاده از مختصات x و y مشخص می شود.
2. رنگ : هر پیکسل می تواند رنگ مشخصی داشته باشد که ممکن است به صورت مستقیم (با استفاده از مدل رنگی مانند RGB یا CMYK) یا به صورت فضای رنگی (مانند رنگ های گرایشی یا هسته ای) مشخص شود.
3. کیفیت : تعداد و اندازه پیکسل های موجود در تصویر تعیین کننده کیفیت تصویر است. تصاویر با تعداد بالای پیکسل ها دارای وضوح و دقت بیشتری هستند.
4. اندازه : ابعاد تصویر به تعداد پیکسل هایی که در هر ابعاد (عرض و ارتفاع) وجود دارد، اندازه می دهد. برای مثال، یک تصویر با ابعاد 1920x1080 پیکسل دارای 1920 پیکسل در عرض و 1080 پیکسل در ارتفاع است.
5. کاربردها : پیکسل ها در انواع تصاویر دیجیتال مانند عکس، فیلم، نمایش رایانه ای، وبسایت ها و غیره استفاده می شوند و مبنای اساسی برای تشکیل و نمایش تصاویر دیجیتال می باشند.
پیکسل به عنوان یک مفهوم اساسی در فناوری تصویر ویدیویی و تصویرسازی دیجیتال، از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا کیفیت و وضوح تصویر نهایی به طور مستقیم به تعداد و کیفیت پیکسل ها وابسته است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پرکوس
تصویر پرکوس
پرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
(پْری / پِ)
مرکز ولایت اردش بر کنار رود اووز. سکنۀ آن 7230 تن و در 608 هزارگزی جنوب شرقی پاریس واقع است
لغت نامه دهخدا
(هَِ لِ)
لاتن ها او را ’هرکول’ خوانند. معروفترین و ملی ترین قهرمان داستانهای کلاسیک یونان وروم است. نام او را در داستانهای کلاسیک از دورۀ پیش از هلن تا پایان عهد قدیم می بینیم و چون نام وی دردورۀ طولانی تاریخ اساطیری دیده میشود، زمان او درست معلوم نیست و داستان سرایان یونان کهن نیز در طبقه بندی اساطیر مربوط به او دچار اشکال شده اند. نام اصلی او در اساطیر یونان آلسید بوده است ولی به مناسبت پذیرفتن مأموریت های هرا به هراکلس موسوم گشت، یعنی ’پیروزی هرا’. افسانه های مربوط به هراکلس شامل دو قسمت مهم است یکی اردوکشیهای متفرقی است که هراکلس درآن قهرمانیهای ارزنده از خود بروز میدهد و دیگر داستانهای ’دوازده خوان’ است که در هر مرحلۀ آن هراکلس دشمنی شگرف را از پیش پای برمیدارد. (از فرهنگ اساطیر یونان و روم، اثر پیر گریمال ترجمه بهمنش). افسانه های این قهرمان بسیار وسیع است و در برخی از آنها بقدری شگفتی و عظمت تصور بچشم میخورد که از نظر هنری بسیار قابل تحسین است. هراکلس در اساطیر یونان یکی از فرزندان زئوس و برادر آپولون است. مرگ وی به سبب زهرآلود بودن لباسی اتفاق می افتد که برای انجام قربانی در برابر زئوس به تن می کند و زهر مطابق روایات از منافذ پوستی او نفوذ می یابد و او را مسموم می سازد. رجوع به فرهنگ اساطیر یونان و روم صص 375- 408 شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ)
ده کوچکی است از بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، واقع در 9هزارگزی خاور نیکشهر، کنار راه مالرو نیکشهر به قصرقند. دارای 5 خانوار. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ)
محلی در گناباد. مردم بدانجا نذورات برند و مقبره ای است اما معلوم نیست که مدفن کیست
لغت نامه دهخدا
کلمه در وندیداد معنی جاودان از جنود اهرمن (انگره مینیو = خرد خبیث) دارد، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 17)، و رجوع شود به ترجمه ایران چ 2 ص 48
لغت نامه دهخدا
(پِ)
از سرداران اسکندر مقدونی. وی پس از اسکندر به نیابت سلطنت انتخاب شد و تمام سرداران سپاه را به مجلس مشورتی طلبید و ممالک را بین آنان تقسیم کرد راجع به این مسئله بین مورخین عهد قدیم اختلافاتی دیده میشود و بنابراین مجبوریم که روایت هر یک را جداگانه ذکر کنیم. دیودر صقلی اسامی ایالات واشخاص را چنین نوشته: 1- مصر نصیب بطلمیوس پسر لاگوس گردید (این همان شخص است که درباره او نوشته اند که پسر نامشروع فلیپ دوم پدر اسکندر بود). 2- سوریه به لائومدون می تی لنی رسید. 3- کیلیکیه به فیلوتاس. 4- ماد (بزرگ) به پی تون. 5- پافلاگونیه و کاپادوکیه با آن ایالات دولت هخامنشی که اسکندر بدانجاها قشون نکشیده بود (مانند پنت، ارمنستان و غیره) به اومن (منشی اسکندر). 6- پام فیلیه و فریکیۀ علیا و لیکیه به آنتی گون. 7- کاریه به کاساندر. 8- لیدیه به مل آگر (از این جا باید استنباط کرد که تقسیم ایالات قبل از کشته شدن او انجام یافته ؟). 9- فریگیۀ سفلی یاهلس پونت به لئوناتوس. 10- در اروپا تراکیه و صفحاتی که مجاور دریای سیاهند به لیزیماک. 11- مقدونیه با ولایات تابعۀ آن به آن تی پاتر. 12- راجع به آسیای علیا قرار دادند که تغییری در ایالات آن ندهند بنابراین صفحات مجاور این قسمت ها نیز در تحت ادارۀ تاکسیل ماندند (مقصود از آسیای علیا در این جا افغانستان شرقی کنونی و صفحات مجاور رود سند است). 13- ایالتی که در نزدیکی پاراپامیزاد بود، به اکسیارتس ایرانی، پدر رکسانه والی باختر. 14- رخج و نیز گدروزی (بلوچستان کنونی) به سی برتیوس. 15- هرات و زرنگ (سیستان) به ستاسانور سولیانی. 16- باختر و سغد به فیلیپ. 17- پارت (خراسان) و گرگان به فراتافرن ایرانی. 18- پارس به په سست. 19- کرمان به تل پولم. 20- مادبه آتراپس ایرانی (آریان در کتاب 4 فصل 18 او را آثروپاتس نامیده و ژوستن در کتاب 13 بند 4 آتروپاتس معلوم است که مقصود دیودور از ماد در دفعۀ اولی ماد بزرگ است و در دفعۀ دوم ماد کوچک. این ماد از اسم والی اش، که آثروپات نام داشت بعدها موسوم به آثروپاتن گردید و به فارسی آثروپاتکان می گفتند این نام در قرون بعد به آذرپاتگان و آذرپایگان و معرب آن آذربایجان تبدیل یافته). 21- بابل به آرخون. 22- بین النهرین به آرک سیلاس. 23- تاکسیل و پروس به پادشاهی مملکتشان ابقاء شدند. سلکوس به فرماندهی سواره نظام که ملقب به هتر بود معین گردید ریاست این سواره نظام در زمان اسکندر با هفس تیون و پس از آن با پردیکاس بود. آریده فیلیپ مأمور شد که لوازم مراسم دفن اسکندر را تدارک کرده گردونه ای بسازد تا نعش اسکندر را به معبد آمون برند. در باب تقسیم ممالک روایت ژوستن در زمینۀ روایت دیودور است ولی اختلافاتی نیز بین دو روایت موجود است که ذکر میکنیم. مورخ مذکور گوید (کتاب 13 بند 4) : 1- ماد علیا (ماد کوچک یا آذربایجان به آتروپات رسید) در بعضی نسخ کتاب ژوستن این نام را آکروپات نوشته اند، که باید مصحف آگروپات باشد، زیرا آگر در کردی بمعنی آثر و آتر است، که به زبان کنونی پارسی آتش گوئیم). 2- ماد سفلی (یعنی ماد بزرگ یا عراق عجم قرون بعد) به پدر زن پریکادس. 3- شوش به سینوس. 4- لیکیه و پام فیلیه به نه آرخ. 5- لیدیه به م آندر. 6- باختر به آمین تاس. 7- سغد به سی ته اوس. 8- پارت به نیکانور. 9- گرکان به فیلیپ. 10- ارمنستان به فراتافرن. 11- مردم پلاسک به آرخاس. 12- پارس به تلپ تولم. 13- بابل به په سست. ریاست لشکر بعهدۀ سلکوس پسر آنتیوخوس و ریاست قراول مخصوص پادشاه به کاساندر پسر آن تی پاتر. در باختر مجاور سند تغییری روی نداده. پی تون پسر آژنور به ریاست مستعمرات یونانی و مقدونی در هند منصوب گشت. ژوستن اسم اکسیارتس را اکس تارخس نوشته بالاخره مورخ مذکور گوید: که این تقسیم ممالک برای عده ای از اشخاص باعث ارتقاء گردید زیرا اینها اگرچه برای حکومت معین شده بودند ولی پس از چندی ایالات را ممالک خودشان دانسته عنوان پادشاهی اختیار کردندو دولتهائی تشکیل یافت که به میراث به اعقاب آنها رسید. تقسیم ایالات بین اشخاص موافق نوشته های کنت کورث از این قرار بوده (کتاب 10، بند 10) : مصر و آن قسمتی از افریقا، که تسخیر شده بود به بطلمیوس رسید (بطلمیوس پسر لاگس). سوریه به لائومدون و فینیقیه نیز. کیلیکیه به فیلوتاس. لیکیه و پام فیلیه و فریگیۀ بزرگ یا علیا به آنتیگون. کاریه به کاساندر. لیدیه به مناندر. فریگیۀ کوچک در نزدیکی هلس پونت به لئوناتوس. کاپادوکیه و پافلاگونیه به اومن. او را هم مأمور کردنداین مملکت را تا طرابوزان دفاع کند و با اربات بجنگد، زیرا این یگانه پادشاهی بود که نمیخواست تمکین کند ماد را (مقصود ماد بزرگ است) به پی تون دادند. تراکیه را با مردمان مجاور دریای سیاه به لیزیماک. اما راجع به ولات هند و باختر و سغدیان و سایر مردمان که در کنار اقیانوس سرخ سکنی داشتند قرار دادند همان اختیارات را دارا باشند (یعنی آنها را تغییر ندادند، مقصود از دریای سرخ در اینجا دریای عمان است). کنت کورث ارمنستان را در فهرست ایالات ذکر نکرده و این نظر صحیح است زیرا اسکندر به ارمنستان نرفته بود. در باب آربات اگرچه کنت کورث تصریح نکرده که او در کدام قسمت آسیای صغیر پادشاه بوده ولی از نوشته های ژوستن (کتاب 13، بند 6) معلوم است که پردیکاس با آریارات پادشاه کاپادوکیه جنگیده بنابراین مقصود کنت کورث از آربات، آریارات پادشاه کاپادوکیه بوده، یعنی این اسم را تصحیف کرده. دیودور اسم پادشاه کاپادوکیه را آریارات نوشته چهار مورخی که روایاتشان در این مبحث ذکر شده از مردمانی که در قفقازیه سکنی داشتند و هردوت مساکن آنها را جزء ایالت 18 و 19 دولت هخامنشی بشمار آورده، ذکری نکرده اند. بنابراین باید گفت که این قسمت دولت هخامنشی جزء دولت اسکندر نبوده کلیهً از تقسیم ایالات چنین برمی آید که این قسمت های دولت هخامنشی درزمان اسکندر جزء دولت او بشمار نمی آمده، زیرا اسکندر تا آن جاها نرفته بود: پافلاگونیه، کاپادوکیه. پنت، ارمنستان، قفقازیه، لیبیا و حبشۀ مجاور مصر. در خاتمه کنت کورث گوید که هفت روز پس از فوت اسکندر رجال و سرداران مقدونی بفکر نعش او افتادند و آن را بوسیلۀ کلدانیها و مصریها بلسان کردند بعد بطلمیوس نعش را به منفیس پایتخت مصر برد و پس از چند سال آنرا به اسکندریه حمل کرده بخاک سپرد. (ایران باستان پیرنیاصص 1966- 1971) و سال قتل پردیکاس 321 قبل از میلاد بود
لغت نامه دهخدا
(پْرُکْ / پِ رُکْ لِ)
در اساطیر یونان نام پادشاه داستانی اسپارت پسر اریستودم. او جد اعلای پروکلیدها یا اوری پونتیدها یکی از دو خاندان شاهی اسپارت است
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
دهی است از دهستان میانرود سفلای بخش نور شهرستان آمل. سکنۀ آن 130 تن. آب آن از رود خانه بریرود و محصول آن برنج و مختصر غلات و نیشکر است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نام رئیس یونانی دستۀ یونانی از سی سی نیان که در جدال میکال که بین ایرانیان و یونانیان روی داد کشته شد
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 51هزارگزی باخترقیدار و 36هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 258 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پْریُ / پِ یُ سِ)
جنسی از حشرات کلئوپتر هترومر از تیره هلوپینه که مشتمل حیوانات کشیده قامت سیاه یا خرمائی و درخشنده است. این حشرات در مناطق حارّۀ آفریقا زیست می کنند
لغت نامه دهخدا
(پِ رِ)
هاردوئن د بومن د. آرشوک پاریس و مورخ. مؤلف ترجمه احوال هانری چهارم. مولد بومن (وین) در 1605 میلادی (1013 هجری قمری) و وفات در 1671 میلادی (1080 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
از دیه های مجاور بارفروش (بابل) مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 119)
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ مِ کُ)
نوعی از حشرات دارای بالهای باریک از خانوادۀ کورکولیونیده در امریکای جنوبی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
که کوس بسیار دارد. پرشکن. پرنورد. بسیار کیس:
سر بتاب از حسد و گفتۀ پرمکر و دروغ
چوب ترمغزمخر جامۀ پرکوس و اریب.
ناصرخسرو.
و رجوع به کوس شود
لغت نامه دهخدا
(پُ لی لِ)
یکی از مشاهیر معماران مجسمه سازیونان باستان مولد 480 قبل از میلاد در شهر سیکیونه یا آرگوس. مشهورترین آثار وی پیکر بسیار بزرگ یونون (ژونن) بود که رو و سینه و بازوهای آن از عاج و جامه های آن تماماً از زر بود. او کتابی در ترکیبات بدن انسانی کرد. و مجسمۀ موسوم به قانون که تصویر کامل تن آدمی بود بساخت. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه پولیقلت)
لغت نامه دهخدا
زوجه اکیلای یهودی متقی معروف بود و همواره زوج خود را در امور خیر و ضیافاتی که با سدنۀ کلیسا در خانه خود مینمود کمک میکرد. (قاموس مقدس)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نام یکی از صاحب منصبان اسکندر مقدونی که وی را نزد سکاهای اروپائی فرستاد تا به آنها بگوید که بی اجازۀ اسکندر از رود تاناایس، که سرحد آنهابود بطرف آسیا نگذرند. این شخص مأمور بود مملکت سکائی را تا بوغاز بوسفور تفتیش کرده نتیجۀ تحقیقات را به اسکندر عرضه دارد.
لغت نامه دهخدا
(پْرُکْ / پِ رُکْ)
نام فیلسوف افلاطونی جدید متولد بسال 412 میلادی ومتوفی در 485 وی از مردم لیسی بود ولی در آنجا دیری نماند و به اسکندریه رفت و در مجالس درس اریون و لئوناس و هرون حاضر شد. در آتن از استاد خود سیریانوس جانشین پلوتارک پسر نسطوریوس استفاضه ای کرد. پروکلوس به سن چهل سالگی بجای سیریانوس به ریاست حوزۀ درس آتن قرار گرفت و بیش از سی سال در این مقام بماند. تعلیمات او یک نوع طریقۀ تصوف است که به بعض روایات تا حدی تحت تأثیر اعمال سحر و ساحری و اسرار الوزیس و عقائد کلدانی بوجود آمده هیچیک از حکماء اسکندرانی به اندازۀ وی به اعمال غریب سحری و دینی نپرداخته است. از تألیفات وی شرح معروف طیمأوس (رسالۀ افلاطون) و شرح برمانیدس (رسالۀ افلاطون) و شروح مهندسان قدیم است. قطعات تألیفات او را ویکتور کوزن جمع کرده و از سال 1819 تا 1827 میلادی نشر داده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرفیکس
تصویر پرفیکس
پیشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کاس
تصویر پر کاس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتکل
تصویر پرتکل
محضر، تشریفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کوس
تصویر پر کوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
((پَ))
تلاش کردن و درهم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریموس
تصویر پریموس
((پِ))
نوعی چراغ نفتی که با تلمبه هوا را در مخزن نفت آن وارد می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریلکس
تصویر ریلکس
((لَ))
آرام و بدون دغدغه
فرهنگ فارسی معین
((رِ))
نام تجارتی برخی ظرف های شیشه ای پایدار در برابر گرما و مواد شیمیایی، شیشه نسوز
فرهنگ فارسی معین
صدای افتاده فلز بر روی سنگ و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ناگهانی، ضربه به در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان پایین میان رودنور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی