جدول جو
جدول جو

معنی پرگنات - جستجوی لغت در جدول جو

پرگنات
(پْرُ/ پِ رُ)
نوعی از حشرات از خانوادۀ ستافیلینیده که در تمام نواحی زمین دیده میشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرینام
تصویر پرینام
(دخترانه)
دارای نامی زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریناز
تصویر پریناز
(دخترانه)
دارای ناز و کرشمه ای چون پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پروشات
تصویر پروشات
(دخترانه)
بسیار شاد، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرگرام
تصویر پرگرام
برنامه، مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانند آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامهٴ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگداز
تصویر پرگداز
پرجوش و خروش، پرتب و تاب، پراندوه، پرسوز و گداز، پرسوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کربنات
تصویر کربنات
هر یک از نمک های اسیدکربنیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگوشت
تصویر پرگوشت
گوشت دار، فربه، چاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزناک
تصویر پرزناک
پرزدار، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگناه
تصویر پرگناه
کسی که گناه بسیار مرتکب شده، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنگار
تصویر پرنگار
هر چیزی که دارای نقش و نگار بسیار باشد، باغی که دارای گل های رنگارنگ باشد، برای مثال جهان دید بر سان باغ بهار / در و دشت و کوه و زمین پرنگار (فردوسی۲ - ۱۳۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسناژ
تصویر پرسناژ
پرسوناژ، شخصیت داستانی در داستان، رمان، نمایشنامه یا فیلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمنگنات
تصویر پرمنگنات
هر یک از نمک های اسیدپرمنگانیک که خاصیت اکسیدکنندگی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(پُ گُ)
که گناه بسیار دارد. اثیم. بزه کار:
چهارم که از کهتر پرگناه
نجوشد سر نامور پیشگاه.
فردوسی.
بشد موبد و پیش او دخت شاه
همی رفت لرزان دل و پرگناه.
فردوسی.
وزان پرگناهان زندان شکن
که گشتند با نوشزاد انجمن.
فردوسی.
همه بندۀ پرگناه توایم
به بیچارگی دادخواه توایم.
فردوسی.
بیامد بنزدیک ایران سپاه
سری پر ز کینه دلی پرگناه.
فردوسی.
ببایدش کشتن بفرمان شاه
فکندن تن پرگناهش براه.
فردوسی.
رخش زرد گشته هم از بیم شاه
تنش لرزلرزان و دل پرگناه.
فردوسی.
کنون آمد ای شاه گرگین ز راه
زبان پر ز یاوه روان پرگناه.
فردوسی.
همان نیز جانم پر از شرم شاه
زبان پر ز پوزش روان پرگناه.
فردوسی.
همه دل پر از درد از بیم شاه
همه دیده پرخون و دل پرگناه.
فردوسی.
چهارم بیامد بدرگاه شاه
زبان پردروغ و روان پرگناه.
فردوسی.
تویی پرگناه و فریبنده مرد
که جستی ز هرمز نخستین نبرد.
فردوسی.
ز راه اندر ایوان شاه آمدند
پر از رنج و دل پرگناه آمدند.
فردوسی.
یکی بنده ام با دلی پرگناه
بنزد خداوند خورشید و ماه.
فردوسی.
سر پرگناهش بباید برید
کسی پند گوید نباید شنید.
فردوسی.
همان پرگناهان که پیش توأند
نه تیماردار ونه خویش توأند
ز من هرچه گویند از این پس همان
ز تو بازگویند بر بدگمان.
فردوسی.
بمانی پر از درد و تن پرگناه
نخوانند از این پس ترا نیز شاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرانات
تصویر قرانات
جمع قرن، سده ها
فرهنگ لغت هوشیار
املاح اسید کربنیک را گویند از قبیل کربنات سدیم و کربنات سرب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگداز
تصویر پرگداز
پرسوز و تب و تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنگار
تصویر پرنگار
بسیار نقش دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگرام
تصویر پرگرام
طرح، نقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ناز
تصویر پر ناز
پر نخوت پر فیریدگی پر بطر پر غمزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرونات
تصویر جرونات
پارسی تازی گشته شهرستان گرون نزدیک به بندر هرمزگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزناک
تصویر پرزناک
پرزدار
فرهنگ لغت هوشیار
رمن پرت به روش نادرست پرت ها، جمع پرت توضیح کلمه (پرت) بیجا بسیاق عربی جمع بسته شده و غلط است. صحیح آن (پرتها) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرجرات
تصویر پرجرات
دلاور و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نار
تصویر پر نار
پر آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گناه
تصویر پر گناه
که گناه بسیار دارد بزه کار گناهکار اثیم، جمع پر گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسناژ
تصویر پرسناژ
شخص بزرگ و مشهور
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی آبکلن یک زوج غده که تقریبا هر یک باندازه بادام کوچکی هستند و بطور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند. این غده ها خاص جنس نر پستانداران است و ترشحات سفید رنگ لزجی دارند که یکی از عناصر تشکیل دهنده منی است و با اسپرم خارج میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمنگنات
تصویر پرمنگنات
((پِ مَ گَ))
ماده ای شیمیایی است با نام پرمنگنات پتاسیم، بنفش تیره و حلال در آب. در پزشکی برای شست و شو و ضدعفونی زخم ها و در منزل برای گندزدایی سبزی ها و میوه ها مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگرام
تصویر پرگرام
((پُ رُ))
برنامه
فرهنگ فارسی معین
املاح اسیدکربنیک که به آسانی به وسیله اسیدها تجزیه می شود. مانند، کربنات سدیم، کربنات سرب و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگمان
تصویر پرگمان
شکاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگیاه
تصویر پرگیاه
اکسوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگوشت
تصویر پرگوشت
Beefy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرگوشت
تصویر پرگوشت
мускулистый
دیکشنری فارسی به روسی