جدول جو
جدول جو

معنی پرگس - جستجوی لغت در جدول جو

پرگس
پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، برگست، عیاذا بالله
تصویری از پرگس
تصویر پرگس
فرهنگ فارسی عمید
پرگس
(پَ گَ)
بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخۀ نخجوانی) پرگست. دورباد. هرگز:
گرچه نامردمیست، مهر و وفاش
بشود هیچ از این دلم، پرگس.
رودکی.
ناگاه صوت طبل قافله آمد
گفتم آواز طبل نامد (آمد) پرگس.
غضایری (از فرهنگ اسدی نخجوانی).
و رجوع به پرگست شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرگس
تصویر نرگس
(دخترانه)
گلی خوشبو و زینتی با گلبرگهای سفید و زرد (نامی یونانی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرگل
تصویر پرگل
(دخترانه)
(به ضم پ) دارای گلهای زیاد، پر از گل، (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نرگس
تصویر نرگس
گلی سفید، کوچک و خوش بو با کاسه ای در وسط، برگ های سبز و دراز که پیاز آن کاشته می شود، نرجس، کنایه از چشم معشوق، برای مثال شب از نرگسش قطره چندی چکید / سحر دیده بر کرد و عالم بدید (سعدی۱ - ۹۴)
نرگس شهلا: گل نرگس بزرگ و به رنگ سفید با کاسه ای زرد در میان آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگست
تصویر پرگست
پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگس، برگست، عیاذا بالله، برای مثال رودکی استاد شاعران جهان بود / صدیک از او تویی کسائی؟ پرگست (کسائی - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
شاهزاده، شاهپور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگل
تصویر پرگل
جایی که گل بسیار در آن باشد، آنچه آلوده به گل شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگل
تصویر پرگل
گیاه یا درخت که گل بسیار داشته باشد مثلاً باغ پرگل، درخت پرگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگر
تصویر پرگر
طوق، طوق زرین و مرصعی که در قدیم پادشاهان بر گردن خود می کرده اند، برای مثال عدو را بهره از تو غلّ و پاوند / ولی را بهره از تو باغ و پرگر (دقیقی - ۱۰۲)
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، بردال، پردال، دوّاره، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگس
تصویر برگس
برگست، پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، پرگس، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
کسی که بسیار حرف بزند، بسیار گوی، پرچانه
فرهنگ فارسی عمید
(پَ گَ)
هرگز. معاذاﷲ. پرگس. دورباد. مبادا. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). بمعنی معاذاﷲ است که در مقام انکار باشد یعنی مبادا که چنین باد. چون معاذاﷲ بود و مبادا بود. (فرهنگ اسدی چ طهران). خدای ناکرده. حاشا:
تشتر راد خوانمت پرگست
او چو تو کی بود بگاه عطا.
دقیقی.
رودکی استاد شاعران جهان بود
صدیک از وی توئی کسائی ؟ پرگست.
کسائی.
بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا
فلک چون او بود پرگست مه چون او بود حاشا.
قطران.
، دور:
ابوسعد آنکه از گیتی بدو پرگست شد بدها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.
دقیقی.
سخنها که گفتی تو پرگست باد
دل وجان آن بدکنش پست باد.
فردوسی.
بدو گفت پرگست باد این سخن
گر ایدون که این رزم گردد کهن
پراکنده گردد بجنگ این سپاه
نگه کن کنون تا کدام است راه.
فردوسی.
این کلمه در کتاب مینوخرد فصل 53 فقرۀ 7 آمده و وست آنرا، بهر صورت. بهرحال. طوری. قسمی. معنی کرده است و فقرۀ مذکور از مینوخرد چنین است: ’ااگرپرگست اندریزتان مینویان اگیتیان امردمان اگاوان اگوسپندان اسکان اسک سردگان ااوردام ادهشن هرمزد خدای جست ایستد...’ و این کلمه را بصور دیگری چون: یرگست، ترگست، نرگست، برگشت، برگشته، برگس، برگست، پرگس، یرگس نیز ضبط کرده اند. رجوع به هر یک از آن کلمات در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
گلی است سفید و کوچک و با بوی خوش که پیاز آن کاشته میشود و برگهای آن سبز و بلند میباشد و بعربی نرجس میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاس
تصویر پرگاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
پسر پادشاه، شاهزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
((پِ رَ))
شاهزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگر
تصویر پرگر
((پَ گَ))
طوق، طوقی زرین که پادشاهان بر گردن می کرده اند و گاه بر گردن اسب می انداختند
فرهنگ فارسی معین
((نَ گِ))
گیاهی است از رده تک لپه ای ها و گل هایش منفردند. تعداد گلبرگ هایش سه عدد و سفید رنگند و کاسبرگ هایش نیز سه عدد هستند که به رنگ گلبرگ ها می باشند، کنایه از چشم معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگست
تصویر پرگست
((پَ گَ))
پرگس، هرگز، مبادا، دور باد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
شاهزاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
Chatterer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
bavard
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
chiacchierone
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
คนพูดมาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
kletskous
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
charlatán
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
Schwätzer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
tagarela
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
喋喋不休的人
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
gadula
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
балака
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
болтун
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
orang yang banyak bicara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی