- پرچ
- میله یا میخ نازک که سر آن را کوبیده و پهن کنند
معنی پرچ - جستجوی لغت در جدول جو
- پرچ
- میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند
پرچ کردن: کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارچه
پارچه ای که بر سر نیزه و علم ببندند
قسمی پنیر پر روغن
پارچه ای که معمولاً دارای نقش مخصوص یک کشور، مؤسسه یا گروه است و معمولاً بر سر چوب یا میله نصب می کنند، بیرق، علم، درفش، در علم زیست شناسی قسمتی از گل که از میله های بسیار نازک تشکیل می شود و تخم های نر در آن قرار دارد، کنایه از موی جلو سر، کاکل، منگوله ای که از موی حیوانات درست می شده و بر سر نیزه یا علم آویزان می کرده اند، منگوله
((پَ چَ))
فرهنگ فارسی معین
طره، کاکل، منگوله ای از مو که بر سر نیزه، علم و گردن اسب می آویختند، زبانه آتش، علم، درفش، رایت، بخش های میله مانند گل که تخم ها در آن قرار دارند
چوب و خار ومانند آن بر دیوار نهادن تا کسی نتواند از آن بالا رود. پرچین و شکن کردن پر پیچ و تاب کردن، یا پرچین کردن ابرو. خشم گرفتن، متاء ثر شدن
محکم شدن چیزی در چیزی چون میخ آهنین در تخته فرو رفته محکم شود. پر پیچ و تاب شدن پر آژنگ شدن پر شکن گردیدن
پرچین کردن
حصار از چوب و شاخه، دیوار گونه ای که از ترکه ونی و برگ و علف و خار و مانند آن گرد باغ کشند چوبهای نوک تیز خار شاخ درخت و مانند آن که بر سر دیوار باغ نهند تا عبور از آن سخت گردد چپر کپر خاربست. پرپیچ و تاب پرشکن پرآژنگ پر نورد
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
حالت و چگونگی پرچانه پرگویی
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
پرحیله، پرمکر، حیله گر
چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک،برای مثال آب رویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی - ۷۸۰)
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک،
دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، کپر، چپر، برای مثال تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورت گران چین نهاد (امیرمعزی - ۱۶۲)
پرچ
پرچ
کسی که زیاد حرف بزند، پرگو، پرسخن، بسیار گوی
پرچ کردن، کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد
کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
بسیارگوی، روده دراز، پرنفس
((پَ. کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
فرو کردن میخ در چیزی و پهن کردن سر یا ته آن بوسیله ضربات چکش به منظور محکم کردن آن
پرگویی، بسیار گویی
Flag, Spike
поднимать флаг , колоть
поднимать
hissen, anstechen
піднімати прапор , проколювати