جدول جو
جدول جو

معنی پرپنا - جستجوی لغت در جدول جو

پرپنا(پِ پِ)
وانت. سردار رومی از جانبداران ماریوس. وفات در 74 پیش ازمیلاد. وی مابقی سربازان شکست یافتۀ امیلیوس لپیدوس را بسال 79 پیش از میلاد در اسپانیا راهبری کرد و درهمین کشور سرتریوس را از حسد بشهرت وی بکشت لیکن بعد از آن پمپه دررسید و وی را بگرفت و بقتل رسانید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرنا
تصویر پرنا
(دخترانه)
پرنیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرپهنا
تصویر پرپهنا
پربر، پهن، پهناور، عریض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرپا
تصویر پرپا
ویژگی کبوتری که در پاهای او نیز پر روییده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرپا
تصویر پرپا
خرخاکی، حشره ای خاکی رنگ و کوچک با پاهای کوتاه که در جاهای نمناک زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(پُ پَ)
عریض. پرور. پهناور. مقابل کم پهنا. کم ور
لغت نامه دهخدا
(پُ پَ)
پر از نصیحت و اندرز:
یکی نامه فرمود پرپند و رای
پر از خوبی و آفرین خدای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دیبای منقش لطیف و نازک را گویند. (برهان). دیبای منقش در غایت لطافت و نزاکت. پرنو. پرنون. پرنیا. (رشیدی). پرنیان. نوعی از دیبای منقش بود که در غایت لطافت و نزاکت باشد. (جهانگیری). ظاهراً صاحب فرهنگ جهانگیری الف زائد کلمه پرن را در شعر منوچهری و ادیب صابر جزء کلمه شمرده و از این طریق کلمه مستقل پدید آورده و ضبط کرده است و آن الف، الف اطلاق است. و صاحب فرهنگ رشیدی و برهان قاطع نیز از او پیروی کرده اند
لغت نامه دهخدا
(پُ)
هدبه. خرخدا. خرخاکی. پرپایه. حمارالبیت
لغت نامه دهخدا
(پَ)
کبوتر پاموز (؟). (غیاث اللغات). پرپای. مسرول. مسروله. کبوتری که بر پنجه و بالای آن پر بسیار دارد. کبوتر پرپا، حمامۀ مسروله. ورشان. و رجوع به پرپای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرنا
تصویر پرنا
((پَ))
لباس لطیف و منقش
فرهنگ فارسی معین
به توالی پلک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی سراسری در خانه های گالی پوش که برای نگه داری پوشش روی.، سال های گذشته، پریروزها
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمان کشیدن، قدیمی
دیکشنری اردو به فارسی
کهنه، قدیمی
دیکشنری اردو به فارسی