- پرورانیده
- پرورده پرورش یافته تربیت کرده
معنی پرورانیده - جستجوی لغت در جدول جو
- پرورانیده ((پَ وَ دِ))
- پرورده، پرورش یافته
- پرورانیده
- پرورده، پرورش یافته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
بزرگ کننده، تربیت کننده
پرورش دهنده
تغذیه غذا دادن
رشد داده، نمو داده شده
کسی که چیزی بخورد او داده باشند
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
پرماسیده بسوده لمس شده
آنچه را که پوسیده کرده باشند
متلاطم، بر انگیخته، دیوانه کردن، آمیخته، آلوده
آنچه پوسیده کرده باشند
پروردن، پرورش دادن، برای مثال جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی - ۱/۸۵)
تربیت کردن
تربیت کردن
سوده، ببسوده، بساویده، دست مالی شده
درهم و برهم کرده گره خورده (نخ و ابریشم و مانند آن)
پرورده
پرورش دهنده پروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب، جمع پرورندگان
تربیت کننده، پرورش دهنده