جدول جو
جدول جو

معنی پروانه - جستجوی لغت در جدول جو

پروانه
(دخترانه)
حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند، حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ نامهای ایرانی
پروانه
اجازه، جواز، مجوز
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
پروانه
حشره ایکه دارای بالهای نازک رنگین که روی گلها می نشیند
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
پروانه
حشره ای با بال های نازک رنگین که روی گل ها و گیاهان می نشیند و شیرۀ آن ها را می مکد، شاه پرک، پروانۀ روز،
آلتی پره دار که دور خود بچرخد مثلاً پروانۀ هواپیما، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، همایون و راست پنجگاه
اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، لهی، پروانچه، جواز برای مثال روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم / پروانه را چه حاجت «پروانهٴ» دخول (سعدی۲ - ۴۷۹)
پروانک، فرانک، جانوری درنده شبیه شغال، سیاه گوش، چاوش، برای مثال پروانه وار بر پی شیران نهند پی / گر باید از کفلگه گوران کبابشان (خاقانی - ۳۳۰)
حشرۀ بال دار کوچکی که شب ها گرد چراغ یا شمع می گردد و گاه در شعلۀ شمع می سوزد، پروانۀ شب، برای مثال دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند (حکیم شفائی)
پروانۀ اتومبیل: ابزاری پره دار در خودرو که جلو موتور و پشت رادیاتور قرار دارد و به وسیلۀ تسمه می چرخد و آب داخل رادیاتور را سرد می کند
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ فارسی عمید
پروانه
نوشته ای رسمی که به دارنده آن اجازه کار معینی را می دهد مثل پروانه وکالت، جواز، اجازه نامه، حکم، فرمان پادشاهان
فرهنگ فارسی معین
پروانه
دلیل، رهبر، یکی از گوشه های همایون
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ فارسی معین
پروانه
اسبابی به صورت چرخ پره دار چرخان یا پنکه مثل پروانه کشتی
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ فارسی معین
پروانه
((پَ نِ))
نام عمومی هر یک از تیره پروانگان جزو رده حشرات که گونه و اقسام متعدد دارد، پروانک
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شروانه
تصویر شروانه
(دخترانه)
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروانه
تصویر مروانه
(دخترانه)
نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچانه
تصویر پرچانه
پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
فرهنگ لغت هوشیار
فنی است از کشتی و آن عبارتست از گشتن گرد حریف و پایش را ناگهان برداشتن و از جا ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانک
تصویر پروانک
پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره شاهدانه هندی که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. ساقه اش خزنده و گلهایش چهار گلبرگی و برگهایش کامل و متقابل است. رنگ گلش غالبا آبی و گاهی سفید است. در حدود 12 گونه از این گیاه شناخته شده که بیشتر زمینی هستند گل تلفونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
پروانه جواز، فرمان پادشاهان: حکم: (و اگر چنانچه دست تطاول در آستین خویشتن داری نکشد و برسم خارجی و طیارات دیوانی بی پروانچه و مهر آل طمغاء ما متصدی رعایا و عجزه آن طرف گردد) (مکاتبات رشیدی)، (اصط. هندوستان) فرمانی که احتیاج بمهر شاه نداشت، برات حواله، گواهی نامه دبستان و دبیرستان
فرهنگ لغت هوشیار
توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند، درمنه ای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند، آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند، ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند، عیش و خرمی. یا پروازه گوش. لاله گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانش
تصویر پروانش
گیاهی از تیرۀ زیتونیان، با ساقۀ خزنده و گل های سفید یا آبی پنج گلبرگی، گل تلفنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
خیری صحرایی، نوعی شتر ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروانی
تصویر پروانی
در کشتی، فنی از کشتی که کشتی گیر گرد حریف بچرخد و ناگهان پای وی را بگیرد و او را از جا بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچانه
تصویر پرچانه
کسی که زیاد حرف بزند، پرگو، پرسخن، بسیار گوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرواره
تصویر پرواره
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروازه
تصویر پروازه
توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند، برای مثال جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟- مجمع الفرس - پروازه)، آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند، زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
گواهی نامه، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، لهی، جواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هروانه
تصویر هروانه
بیمارستان، تیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
((اَ نِ))
شتر ماده، گل اروانه (گیاه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروانک
تصویر پروانک
((پَ نَ))
سیاه گوش، چاوشی، جانوری درنده شبیه شغال که به دنبال شیر حرکت می کند و بازمانده شکار آن را می خورد، پروانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
((پَ چِ))
پروانه، اجازه نامه، فرمان پادشاهان، برات، حواله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروازه
تصویر پروازه
((پَ زِ))
توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند، آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند، ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند، عیش و خرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرچانه
تصویر پرچانه
بسیارگوی، روده دراز، پرنفس
فرهنگ فارسی معین
((دَ نِ))
دریچه ای که بر بام خانه درست کنند و از آن جا با نردبان روی بام روند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هروانه
تصویر هروانه
((هَ نِ))
بیمارستان، شکنجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
سوراخی که در بام خانه درست کنند و از آنجا روی بام بروند، دروار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روانه
تصویر روانه
اجرا
فرهنگ واژه فارسی سره