جدول جو
جدول جو

معنی پروانچه

پروانچه((پَ چِ))
پروانه، اجازه نامه، فرمان پادشاهان، برات، حواله
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پروانچه

پروانچه

پروانچه
پروانه جواز، فرمان پادشاهان: حکم: (و اگر چنانچه دست تطاول در آستین خویشتن داری نکشد و برسم خارجی و طیارات دیوانی بی پروانچه و مهر آل طمغاء ما متصدی رعایا و عجزه آن طرف گردد) (مکاتبات رشیدی)، (اصط. هندوستان) فرمانی که احتیاج بمهر شاه نداشت، برات حواله، گواهی نامه دبستان و دبیرستان
پروانچه
فرهنگ لغت هوشیار

پروانچه

پروانچه
گواهی نامه، پَروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اِجازه نامه، لیسانس، حُکم، فَرمان، اِذن، اِجازه، مُجَوِّز، لِهی، جَواز
پروانچه
فرهنگ فارسی عمید

پروانچی

پروانچی
خزانه دار:
شاه دشمن گداز دوست نواز
آن جهانگیر کو جهاندار است
بش یوزآلتون بمن نمود انعام
لطف سلطان به بنده بسیار است
سیصد از جمله غایب است و کنون
در براتم دو صد پدیدار است
یا مگر من غلط شنیدستم
یا که پروانچی غلطکار است
یا مگر در عبارت ترکی
بش یوز آلتون دویست دینار است.
برندق بخارائی (از ابدع البدایع)
لغت نامه دهخدا

فروانچه

فروانچه
فروانه. پروانه. (آنندراج). رجوع به پروانه شود
لغت نامه دهخدا

پروانه

پروانه
حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند، حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
پروانه
فرهنگ نامهای ایرانی

پروانه

پروانه
حشره ایکه دارای بالهای نازک رنگین که روی گلها می نشیند
پروانه
فرهنگ لغت هوشیار