جدول جو
جدول جو

معنی پرهول - جستجوی لغت در جدول جو

پرهول
بسیار ترس آور، مهیب، سهمناک
تصویری از پرهول
تصویر پرهول
فرهنگ فارسی عمید
پرهول
(پُ هََ / هُو)
مهیب. سخت سهمناک. سخت ترس آور:
میان دو کوه است پرهول جای
نپرد بر آن آسمانش همای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
آنکه هواوهوس بسیار دارد، بلهوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
هر چیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، برای مثال ای شده غافل ز علم و حجت و برهان / جهل کشیده به گرد جان تو پرهون (ناصرخسرو - ۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهود
تصویر پرهود
برهود، چیزی که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش، رنگ آن را تغییر داده باشد، نیم سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
گندم و جو نیم کوفته و خردشده. (برهان). گندم و جو پخته و خشک کرده و سپس نیم کوفته. بلغور. جریش، جرش، پرغول کرد و منه الجریش، آشی که از پرغول پزند، حلوائی هم هست که آنرا افروشه خوانند. (برهان). خبیص
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دایره و هرچیز میان تهی را گویند مانند چنبر و طوق و هالۀ ماه و امثال آن. (برهان قاطع). هرچیز گرد میان تهی. چنبرماه. خرمن ماه:
آنچ بعلم تو اندر است گر آنرا
گرد ضمیر اندر آوریش چو پرهون.
دقیقی.
گاه چون ایوان پرهون گرد گرددسر بسر
گاه چون کاخ عقیقین بام و زرین در شود.
فرخی.
ای شده غافل ز علم و حجت و برهان
جهل کشیده بگرد جان تو پرهون.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(پُ هََ وَ)
کسی که نفس وی بسیار خواهشهای سبک و بیجا دارد. دارای آرزوی بسیار. بوالهوس. بلهوس. مقابل کم هوس:
شور شراب عشق تو آن نفسم رودز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
نام طعامی شیرین بهندی. (ماللهند بیرونی ص 290)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
غنی. ثروتمند. صاحب نفوذ بسیار
لغت نامه دهخدا
(عُ)
واحد عراهیل. (ناظم الاطباء). مفرد عراهیل است بمعنی جماعت و گروه مهمل و بی کار. (از اقرب الموارد). رجوع به عراهیل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرپول
تصویر پرپول
غنی، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغول
تصویر پرغول
بلغور، آش بلغور، حلوایی است آنرا (افراشته) خوانند خبیص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
کمربند، طوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
دارای آرزوی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هول
تصویر پر هول
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
((پَ))
هر چیز دایره مانند میان تهی، طوق، گردنبند، هاله، خرمن ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهون
تصویر پرهون
دایره، اکلیله
فرهنگ واژه فارسی سره
جوشش و سرزیر کردن آب از ظرف، فواره
فرهنگ گویش مازندرانی