رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان
رَحِم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زَهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان
براهام. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است و نام جهودی بود در نهایت سامان و تجمل در زمان بهرام گور و بهرام، سامان او را تمام بسقائی لنبک نام بخشید. (برهان). رجوع به داستان بهرام گور با لنبک آبکش در شاهنامه و رجوع به براهام و رجوع به لنبک شود.
براهام. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است و نام جهودی بود در نهایت سامان و تجمل در زمان بهرام گور و بهرام، سامان او را تمام بسقائی لنبک نام بخشید. (برهان). رجوع به داستان بهرام گور با لنبک آبکش در شاهنامه و رجوع به براهام و رجوع به لنبک شود.
پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ بارمان را کشت. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). نام پسر گودرز و بعد از کیخسرو به ملازمت لهراسب، شاهنشاه ایران معزز بوده و از جانب او به حکومت ری و اسپهان و فارس تا حدود شوشتر و اهواز ممتاز شد و حکمرانی همدان را به داریوش فارسی داده و او را بر سر پادشاهان کلدانیون که در بابل تا ارمن و عمان حکمران بودند، فرستاد. وی بلشازار حاکم را کشت و آن ولایت را مسخر کرد و به حکم شاه سلطنت بابل تا بیت المقدس به وی مفوض شد. چون لهراسب به سعی دانیال علیه السلام دین موسوی داشت و رعایت بنی اسرائیل می نمود از نو بیت المقدس و مسجد اقصی را آباد کرد و خرابیهای بخت النصر را تعمیر نمود. رهام از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه نمود. (از انجمن آرا) (از آنندراج) : به پنجم چو رهام گودرز بود که با بارمان او نبرد آزمود. فردوسی. چنین گفت رستم به رهام شیر که ترسم که رخشم شد از کارسیر. فردوسی. چو بهرام و رهام گردن فراز چو شیدوش شیراوژن رزم ساز. فردوسی. گه سخاوت معن است و حاتم و افشین گه شجاعت رهام و رستم و بیژن. سوزنی. رجوع به شاهنامۀ فردوسی و مجمل التواریخ و القصص ص 50 و91 و 92 و 315 و 436 و ایران در زمان ساسانیان ص 85 شود
پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ بارمان را کشت. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). نام پسر گودرز و بعد از کیخسرو به ملازمت لهراسب، شاهنشاه ایران معزز بوده و از جانب او به حکومت ری و اسپهان و فارس تا حدود شوشتر و اهواز ممتاز شد و حکمرانی همدان را به داریوش فارسی داده و او را بر سر پادشاهان کلدانیون که در بابل تا ارمن و عمان حکمران بودند، فرستاد. وی بلشازار حاکم را کشت و آن ولایت را مسخر کرد و به حکم شاه سلطنت بابل تا بیت المقدس به وی مفوض شد. چون لهراسب به سعی دانیال علیه السلام دین موسوی داشت و رعایت بنی اسرائیل می نمود از نو بیت المقدس و مسجد اقصی را آباد کرد و خرابیهای بخت النصر را تعمیر نمود. رهام از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه نمود. (از انجمن آرا) (از آنندراج) : به پنجم چو رهام گودرز بود که با بارمان او نبرد آزمود. فردوسی. چنین گفت رستم به رهام شیر که ترسم که رخشم شد از کارسیر. فردوسی. چو بهرام و رهام گردن فراز چو شیدوش شیراوژن رزم ساز. فردوسی. گه سخاوت معن است و حاتم و افشین گه شجاعت رهام و رستم و بیژن. سوزنی. رجوع به شاهنامۀ فردوسی و مجمل التواریخ و القصص ص 50 و91 و 92 و 315 و 436 و ایران در زمان ساسانیان ص 85 شود
به معنی درهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی درهم باشد و آن زری است رایج و وزنی است معروف. (برهان) (جهانگیری). درم. رجوع به درهم و درم شود
به معنی درهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی درهم باشد و آن زری است رایج و وزنی است معروف. (برهان) (جهانگیری). درم. رجوع به درهم و درم شود
پریاموس. آخرین پادشاه تروا فرزند لائومدون و پدر هکتور و پاریس و کساندر و جز آنها. اخیلوس بتقاضای او جسد هکتور را به وی بازداد. پس از آنکه یونانیان بر شهر تروا غلبه یافتند پیروس او را سر برید
پریاموس. آخرین پادشاه تروا فرزند لائومِدون و پدر هکتور و پاریس و کساندر و جز آنها. اخیلوس بتقاضای او جسد هکتور را به وی بازداد. پس از آنکه یونانیان بر شهر تروا غلبه یافتند پیروس او را سر برید
پنهان: هرچه پنهام کردۀ فلک است آه خاقانی آشکار کند. خاقانی. با اینکه عوام امروز نیز پنهام میگویند این شعر بی مؤید دیگری برای صحت این دعوی کافی نیست چه ممکن است در این شعر پنهان نیز مانند پنهام خوانده شود
پنهان: هرچه پنهام کردۀ فلک است آه خاقانی آشکار کند. خاقانی. با اینکه عوام امروز نیز پنهام میگویند این شعر بی مؤید دیگری برای صحت این دعوی کافی نیست چه ممکن است در این شعر پنهان نیز مانند پنهام خوانده شود
زهدان. بچه دان. (برهان). بوکان. (جهانگیری). بوکام. (رشیدی). و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: بخاطر میرسد که این لفظ بوکام به بای موحده و واو باشد. - انتهی. لیکن صحیح بوکان است
زهدان. بچه دان. (برهان). بوکان. (جهانگیری). بوکام. (رشیدی). و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: بخاطر میرسد که این لفظ بوکام به بای موحده و واو باشد. - انتهی. لیکن صحیح بوکان است