جدول جو
جدول جو

معنی پرنمایش - جستجوی لغت در جدول جو

پرنمایش
(پُ نُ / نِ / نَ یِ)
با ظاهری فریبنده:
همه آزمایش همه پرنمایش
همه پردرایش چو گرگ طرازی (؟).
(از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
پرنمایش
با ظاهری فریبنده
تصویری از پرنمایش
تصویر پرنمایش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
دست مالی، لمس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
دارای مادۀ اصلی بسیار، دارای مایۀ بسیار، مایه دار، کنایه از غنی، کنایه از صاحب علم و خرد بسیار، بسیار دانا، کنایه از شریف، بزرگوار، کنایه از پربها، هر چیز گران مایه، کنایه از ثروتمند، ماده گاوی که شیر بسیار بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
امر، حکم، دستور، کنایه از سخن شخص بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمایش
تصویر پیمایش
اندازه گیری، پیمانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(پُ یِ)
سخت آراسته و مزیّن:
سه دیگر که با داد و بخشایش است
ز تاجش زمانه پرآرایش است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ یِ)
تاریک. (آنندراج). تاریک و تیره و مظلم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
پر ماسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پیمودن اندازه گیری: میان دو صد چاهساری شگفت به پیمایش اندازه نتوان گرفت. (شا. لغ)، مساحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
مایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
که مایه بسیار دارد مقابل کم مایه بی مایه، صاحب علم و خرد بسیار خردمند دانشمند پر خرد پر دانش، که اصل و گوهری گرانمایه دارد بزرگوار بزرگ عزیز شریف عالیقدر، نجیب اصیل، مالدار ثروتمند متمول، عظیم خطیر جلیل، گرانبها پر بها پر ارز پر قیمت ثمین، برومند، قلم مویی که نوک آن پر پشت باشد مقابل کم مایه. یا چای پر مایه. پر رنگ غلیظ. یا ده پر مایه. آباد. یا گنج پر مایه. پر خاسته پر ثروت غنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نمایش
تصویر پر نمایش
با ظاهری فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
((پُ یِ))
پربها، خردمند، دانشمند، نجیب، اصیل، مال دار، ثروتمند، خطیر، جلیل، قلم مویی که نوک آن پرپشت باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیمایش
تصویر پیمایش
((پِ یِ))
پیمودن، طی کردن، اندازه گیری، مساحت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
((فَ یِ))
فرمودن، امر، حکم، دستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمایش
تصویر گرمایش
((~. یِ))
عمل یا فرآیند پدید آوردن گرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
حکم، قول، امر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنایش
تصویر فرنایش
استدلال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرمایه
تصویر پرمایه
غنی، غلیظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیمایش
تصویر پیمایش
اکتیال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
Refrigeration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
réfrigération
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
охлаждение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
Kühlung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
охолодження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
chłodzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
冷藏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
refrigeração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
refrigerazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
refrigeración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
koeling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرمایش
تصویر سرمایش
शीतलन
دیکشنری فارسی به هندی