- پرندوش (دخترانه)
- پس پریشب
معنی پرندوش - جستجوی لغت در جدول جو
- پرندوش
- شب روز گذشته پریشب پرندوار پرندیش پروندوش پرندوشنی پرندوشینه بارحه الاولی
- پرندوش
- شب گذشته، پریشب،
برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴) ، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش(ناصرخسرو - ۴۱۳)
- پرندوش ((پَ رَ))
- شب گذشته، پریشب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شب روز گذشته پریشب پرندوار پرندیش پروندوش پرندوشنی پرندوشینه بارحه الاولی
پریشب
شب پیش از دوش پریشب
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پردوش، پرند، پرندوار
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پرند، پرندوار، برای مثال پردوش و پرندوش چسان بود خرابات / گویید و مترسید اگر مست خرابید (مولوی - لغت نامه - پردوش)
شب روز گذشته پریشب پرندوار پرندیش پروندوش پرندوشنی پرندوشینه بارحه الاولی
بر عهده
آنچه پر از دود باشد: اطاق پر دود. یا قلیان پر دود. که دود بسیار از آن بر آید. یا پردود بودن، اندوهگین غمگین پر درد بودن
رقاصک، فندول
پرغوغا، پرآواز
سخت غمگین، محزون
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
حالت و چگونگی پرنده
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
پر ناز و متکبر
مانند پری، پری وار
دارای دوشی پهن دارای کتفی عریض پهن شانه: بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود... مردی بود... نیکو روی بلند بینی پهن دوش کوتاه ران
سخت اندوهگین، بسیار غمگین
جوهردار (شمشیر)، شمشیر جوهردار، برای مثال یکی باره و گبر و برگستوان / پرندآور و جامۀ هندوان (فردوسی - ۵/۴۲) ، دلیران که بودند و گندآوران / کشیدند یکسر پرندآوران (فردوسی - ۴/۵۸)
پرناز، پرغرور، متکبر، خودخواه
پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد، برای مثال زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بر و بوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی - ۲۷۵) ، پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش و خروش، برای مثال امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکویی (حافظ - ۹۸۸)
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرند
چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد
بریدن شاخه های زیادی درخت، پیراستن درخت
تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرانداخ، اپرنداخ، سختیان، پرندخ، لکا، گوزگانی، کوزکانی، ساختیان
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرانداخ، اپرنداخ، سختیان، پرندخ، لکا، گوزگانی، کوزکانی، ساختیان