جدول جو
جدول جو

معنی پرندآور - جستجوی لغت در جدول جو

پرندآور
جوهردار (شمشیر)، شمشیر جوهردار، برای مثال یکی باره و گبر و برگستوان / پرندآور و جامۀ هندوان (فردوسی - ۵/۴۲)، دلیران که بودند و گندآوران / کشیدند یکسر پرندآوران (فردوسی - ۴/۵۸)
تصویری از پرندآور
تصویر پرندآور
فرهنگ فارسی عمید
پرندآور
((پَ رَ. وَ))
شمشیر جوهردار، تیغ آب داده
تصویری از پرندآور
تصویر پرندآور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرند آور
تصویر پرند آور
تیغ شمشیر پرند، تیغ و شمشیر جوهردار برندآور: (بینداخت تیغ برند آورش همی خواست از تن بریدن سرش) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندوار
تصویر پرندوار
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
(دخترانه)
پس پریشب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردآور
تصویر وردآور
(دخترانه)
مرکب از ورد (گل) + آور (آورنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پر آور
تصویر پر آور
تیزپر تیزرو، پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
شب روز گذشته پریشب پرندوار پرندیش پروندوش پرندوشنی پرندوشینه بارحه الاولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندآور
تصویر گندآور
کنداور، دلیر، شجاع، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
شب گذشته، پریشب، برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
شجاع دلیر پهلوان: نه شمشیر کنداور ان کند بود که کین آوری ز اختر تند بود (سعدی) توضیح این لغت در کتب بصورت کنداور کندآور گنداور و گندآور ضبط شده و آنرا بمعانی شجاع و دلیر و پهلوان سپهسالار و سردار منجم و حکیم آورده اند. نولد که و هرن و هوبشمان آنرا با کاف تازی از ریشه کند بمعنی شجاع گرفته اند. ولف نیز در فهرست شاهنامه کندآور و کندآوری را با کاف تازی آورده است. بنابرین کندآور باید مرکب از: کندا (شجاعت) ور (پسوند اتصاف) باشد نه از: کند آور (آورنده) چه آور در کلمات مرکب از اسم آید: رزم آور تناور دلاور. در لغت نامه دهخدا (در کلمه آور آمده: کلمه گندآور چون گفته های فرهنگ نویسان در عربی یا فارسی و مضموم یا مفتوح بودن کاف مضطر بست معنی مجموع مرکب آن ظاهر نیست چه گاهی جز اول کلمه را کندا گرفته اند و گاهی گند اصل کلمه جند عرب دانسته اند و از این رو کندآور را حکیم و فیلسوف معنی کرده اند و گندآور را معنی قائد و سپهسالار داده اند. معنی فیلسوف برای کند آور درست نمی نماید چه خود کندا را فرهنگ نویسان معنی حکیم و فیلسوف میدهند و درین صورت کنداور معنی معقولی ندارد و اگر کلمه گندآور مرکب از گند بمعنی جند باشد معانی شجاع و دلیر در آن توسع یا مسامحه است. صاحب اقرب الموارد گوید: الکند بالضم الشرس الشدید فارسی نقله فریتغ عن بعض کتب العرب. و هم او گوید الکنداکر الشجاع الجسور فارسیه نقلها فریتغ عن بعض کتب العرب. مرحوم بهار معتقد بود که گنداور مرکب از گند (جند) بمعنی خایه و بیضه است و امروزه هم در تداول عامه گویند: فلان مردی خایه دار است و آن تعبیر مثلی است که از آن اقتحام مرد و مقتحم بودن او را اراده کنند. نگه کن سواران و گند آوران چو بهرام و چون زنگه شاوران. (فردوسی) همه ریگ صحرا مرا لشکرند همه نره شیران و گند آورند. (فردوسی) مع هذا این حدس بعید مینماید. از مجموع این مباحث چنین نتیجه میگیریم: کنداور با کاف تازی بمعنی شجاع و دلیر لغه صحیح است و در بیت سعدی (که در بالا نقل شده) بین کنداور و کند تجنیس است، گندآور با کاف پارسی بمعنی لشکر آرا سپه آرا سپهسالار هم درست است، بمعنی منجم و حکیم لغه کندا صحیح است نه کندآور مع هذا کنداوری را مسامحه بمعنی حکمت و دانا یی استعمال کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
جمع کننده فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
((پَ رَ))
شب گذشته، پریشب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندآور
تصویر کندآور
((کُ وَ))
حکیم، دانا، پهلوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گندآور
تصویر گندآور
((گُ وَ))
پهلوان، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندآور
تصویر زندآور
حلال، روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
دردآورنده، رنج آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
Achingly, Wrenching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
болезненно , мучительный
دیکشنری فارسی به روسی
schmerzlich, erschütternd
دیکشنری فارسی به آلمانی
болісно , болючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
boleśnie, rozdzierający
دیکشنری فارسی به لهستانی
疼痛地 , 扣人心弦的
دیکشنری فارسی به چینی
dolorosamente, angustiante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
dolorosamente, straziante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
dolorosamente, desgarrador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
douloureusement, déchirant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
pijnlijk, verscheurend
دیکشنری فارسی به هلندی
เจ็บปวด , เจ็บปวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
dengan menyakitkan, menyayat hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
पीड़ादायक रूप से , पीड़ा देने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
באופן כואב , כואב
دیکشنری فارسی به عبری
痛ましく , 胸が痛む
دیکشنری فارسی به ژاپنی