شب گذشته، پریشب، برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)
شب گذشته، پریشب، برای مِثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهُش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)
بمعنی ترنم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنم. (ناظم الاطباء) : له رنمه حسنه، ای ترنم حسن. (اقرب الموارد) ، قوس ٌ ترنموت، کمان که بانگ کند درکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ’ت’ را در اول آن افزایند چنانکه در تذنوب افزایند و ’واو’ و تا را ایضاً در آخر اضافه کنند چنانکه در ملکوت اضافه میکنند. (از اقرب الموارد)
بمعنی ترنم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنم. (ناظم الاطباء) : له ُ رنمه حسنه، ای ترنم حسن. (اقرب الموارد) ، قوس ٌ ترنموت، کمان که بانگ کند درکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ’ت’ را در اول آن افزایند چنانکه در تذنوب افزایند و ’واو’ و تا را ایضاً در آخر اضافه کنند چنانکه در ملکوت اضافه میکنند. (از اقرب الموارد)
ده کوچکی از دهستان مشهدریزه میانولایت باخرز. بخش طیبات شهرستان مشهد. واقع در 54هزارگزی شمال باختری طیبات. سر راه اتومبیل رو طیبات به شهرنو. جلگه - معتدل. دارای 35 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی از دهستان مشهدریزه میانولایت باخرز. بخش طیبات شهرستان مشهد. واقع در 54هزارگزی شمال باختری طیبات. سر راه اتومبیل رو طیبات به شهرنو. جلگه - معتدل. دارای 35 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش میگویند و بعربی بارحهالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چه بارحه بمعنی دوش است و اولی بمعنی پیش. (برهان). پریشب. بارحۀ اولی. شب دوش که فارسیان پریشب گویند. (از فرهنگی خطی). پرندیش. پرندوار. (فرهنگ رشیدی). پروندوش. (فرهنگ رشیدی). پس پریشب. سه شب پیش از امشب. دوش. پردوش. پرندوش: چنین داد پاسخ که بر کوه و دشت سواری پرندوش بر من گذشت. فردوسی. گویدت همی گرچه دراز است ترا عمر بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش. ناصرخسرو. صبحدم بود که آمد به وثاق چون پرندوش نه بی هش نه به هوش. انوری. پرندوش و پرندیش چسان بود خرابات بگوئید و مترسید اگر مست و خرابید. مولوی. گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند قاری مگر آنرا بپرندوش افکند. نظام قاری
بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش میگویند و بعربی بارحهالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چه بارحه بمعنی دوش است و اولی بمعنی پیش. (برهان). پریشب. بارحۀ اولی. شب دوش که فارسیان پریشب گویند. (از فرهنگی خطی). پرندیش. پرندوار. (فرهنگ رشیدی). پروندوش. (فرهنگ رشیدی). پس پریشب. سه شب پیش از امشب. دوش. پردوش. پرندوش: چنین داد پاسخ که بر کوه و دشت سواری پرندوش بر من گذشت. فردوسی. گویدت همی گرچه دراز است ترا عمر بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش. ناصرخسرو. صبحدم بود که آمد به وثاق چون پرندوش نه بی هش نه به هوش. انوری. پرندوش و پرندیش چسان بود خرابات بگوئید و مترسید اگر مست و خرابید. مولوی. گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند قاری مگر آنرا بپرندوش افکند. نظام قاری
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار