معنی پرنعمت
- پرنعمت
- جایی که میوه، خواربار و متاع فراوان باشد
واژههای مرتبط با پرنعمت
پرنعمت
- پرنعمت
- بسیارمال. پرکالا و اطعمه: باکالنجار و جملۀ گرگانیان خانه ها بگذاشته بودند پرنعمت و ساخته سوی ساری برفته. (تاریخ بیهقی)
پر نعمت
- پر نعمت
- فر بار انبار ده پر از مال پر از کالا بسیار نعمت
ورنعمت
- ورنعمت
- دهی از دهستان هنام و بسطام بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. در 16هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقع و تپه ماهور است. سکنۀ آن 150 تن است و آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پرندخت
- پرندخت
- دختر لطیف چون پرند
پرقدمت
- پرقدمت
- دیرین، دیرینه
پر همت
- پر همت
- جوانمرد، دلیر، کوشا، پایمرد بزرگ همت جوانمرد، دلیر شجاع، کوشا ساعی، باعزم قوی پر استقامت
پر عمر
- پر عمر
- سالمند که عمر بسیار کرده باشد که زندگانی دراز کند مقابل کم عمر
پرنخوت
- پرنخوت
- پر ناز و متکبر
پرزحمت
- پرزحمت
- پرانبوهی، پررنج، پرمشقت
