پرگوهر، صاحب گوهری نیک. صاحب اصلی بزرگ: سپهبد چنین گفت با بخردان که ای نامور پرگهر موبدان. فردوسی. هر آن عشق یوسف که زین پیشتر بد اندر دل آن بت پرهنر سبک جملگی جمع شد سربسر میان دل یوسف پرگهر. شمسی (یوسف و زلیخا)
پرگوهر، صاحب گوهری نیک. صاحب اصلی بزرگ: سپهبد چنین گفت با بخردان که ای نامور پرگهر موبدان. فردوسی. هر آن عشق یوسف که زین پیشتر بد اندر دل آن بت پرهنر سبک جملگی جمع شد سربسر میان دل یوسف پرگهر. شمسی (یوسف و زلیخا)
دهی جزءدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 12هزارگزی خاور کرمی و 12هزارگزی شوسۀ کرمی به بیله سوار. جلگه، گرمسیر. دارای 483 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزءدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 12هزارگزی خاور کرمی و 12هزارگزی شوسۀ کرمی به بیله سوار. جلگه، گرمسیر. دارای 483 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بمعنی پرماه است که افزار چیزها سوراخ کردن باشد و بعربی مثقب گویند. (برهان). متّه: ور همه اره نهی از بهر رفتن بر سرش وی قدمها دوخته بر جای چون پرمه بود. رضی الدین نیشابوری. بهر لعلی عقیقی داشته جفت عقیق از پرمۀ یاقوت می سفت. امیرخسرو. ، بمعنی پدمه هم آمده است که لخت و حصه و بهره باشد و بعضی به این معنی به ضم اول گفته اند. (برهان)
بمعنی پرماه است که افزار چیزها سوراخ کردن باشد و بعربی مثقب گویند. (برهان). مَتّه: ور همه اره نهی از بهر رفتن بر سرش وی قدمها دوخته بر جای چون پرمه بود. رضی الدین نیشابوری. بهر لعلی عقیقی داشته جفت عقیق از پرمۀ یاقوت می سفت. امیرخسرو. ، بمعنی پدمه هم آمده است که لخت و حصه و بهره باشد و بعضی به این معنی به ضم اول گفته اند. (برهان)
بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور: ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر. مسعودسعد. و رجوع به پرکر شود. ، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین
بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور: ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر. مسعودسعد. و رجوع به پرکر شود. ، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین
گلوله ای از پر و جز آن که مرغان شکاری از معده برمی آورند. گروهه ای باشد از پر و غیره که جانوران شکاری مثل شاهین و باز و امثال آنها از معده برمی آورند و آنرا بترکی اوخشی میگویند. (تتمۀ برهان). - پرمهره کردن، خوردن جوارح طیور پر را برای اصلاح و تنقیۀ معده
گلوله ای از پر و جز آن که مرغان شکاری از معده برمی آورند. گروهه ای باشد از پر و غیره که جانوران شکاری مثل شاهین و باز و امثال آنها از معده برمی آورند و آنرا بترکی اوخشی میگویند. (تتمۀ برهان). - پرمهره کردن، خوردن جوارح طیور پر را برای اصلاح و تنقیۀ معده
نام سوخرای (سوفرای). وی از تخمۀ کارن (قارن) ومسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود. زرمهرحکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزایت (هزاررفت) داشت. (فرهنگ فارسی معین). وی از مقتدرترین نجبای ایران در اواخر قرن پنجم میلادی است: جوانی بی آزار و زرمهرنام که از نام او بد پدر شادکام. فردوسی. رجوع به ایران در زمان ساسانیان، مجمل التواریخ و القصص ص 73، حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 240 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 52 شود
نام سوخرای (سوفرای). وی از تخمۀ کارن (قارن) ومسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود. زرمهرحکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزایت (هزاررفت) داشت. (فرهنگ فارسی معین). وی از مقتدرترین نجبای ایران در اواخر قرن پنجم میلادی است: جوانی بی آزار و زرمهرنام که از نام او بد پدر شادکام. فردوسی. رجوع به ایران در زمان ساسانیان، مجمل التواریخ و القصص ص 73، حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 240 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 52 شود