معنی پرمر در لغت نامه دهخدا

بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور:، ملک در جمله آن مراد بیافت، که همی داشت سالها پرمر.، مسعودسعد.، و رجوع به پرکر شود.،، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین

معنی پرمر در فرهنگ فارسی معین

انتظار، امید، پرمور، برمر

معنی پرمر - جستجوی لغت در جدول جو

پرمر

لغت نامه دهخدا

پرمر

فرهنگ فارسی معین

پرور

(دخترانه)

ریشه پروردن، دارای پر

فرهنگ نامهای ایرانی

مرمر

(دخترانه)

از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود

فرهنگ نامهای ایرانی

پرپر

صدای پر زدن پرنده
پرپر زدن: بال و پر زدن پرنده، کنایه از جان دادن و مردن
پرپر کردن: از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل

فرهنگ فارسی عمید

پرمهر

بسیار بامهرومحبت، پرمحبت

فرهنگ فارسی عمید

مرمر

نوع سنگ آهکی سخت که در مجسمه سازی و نماسازی ساختمان به کار می رود

فرهنگ فارسی عمید

پرما

اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، برمه، بهرمه، ماهه، پرمه، برماه، پرماه

فرهنگ فارسی عمید

پرمه

اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، برمه، پرماه، برماه، بهرمه، ماهه، پرما

فرهنگ فارسی عمید

پربر

درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پربار، پرثمر
پرپهنا، پهن، عریض

فرهنگ فارسی عمید

پرور

پروردن، پسوند متصل به واژه به معنای پرورنده مثلاً بنده پرور، تن پرور، دون پرور، ذره پرور، رعیت پرور، روح پرور

فرهنگ فارسی عمید

پرگر

طوق، طوق زرین و مرصعی که در قدیم پادشاهان بر گردن خود می کرده اند، برای مثال عدو را بهره از تو غلّ و پاوند / ولی را بهره از تو باغ و پرگر (دقیقی - ۱۰۲)
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، بردال، پردال، دوّاره، فرکال

طوق، طوق زرین و مرصعی که در قدیم پادشاهان بر گردن خود می کرده اند، برای مِثال عدو را بهره از تو غلّ و پاوند / ولی را بهره از تو باغ و پرگر (دقیقی - ۱۰۲)
پَرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، بَردال، پَردال، دَوّاره، فَرکال

فرهنگ فارسی عمید

پرپر

گل پربرگ، گلی که گلبرگ بسیار داشته باشد

فرهنگ فارسی عمید

پرثمر

پرمیوه، پربار، پربر، پرفایده

فرهنگ فارسی عمید

پرمه

پرماه کاهلی در کارها

فرهنگ لغت هوشیار

پربر

پهن، عریض

فرهنگ لغت هوشیار

مرمر

نوعی سنگ سفید است که نیکوترین آن را از معدن سنگ جزع آورند میباشد

فرهنگ لغت هوشیار

پرما

آلتی که نجاران با آن چوب را سوراخ می کنند، مته

فرهنگ لغت هوشیار

پرتر

آهاری که بر کاغذ و جامه مالند

فرهنگ لغت هوشیار

پرپر

تیهو فرفور. صدای پریدن گنجشک و مانند آن. پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد گلی که جامش از حد طبیعی بیشتر گلبرگ دارد

فرهنگ لغت هوشیار

پرثمر

پر نتیجه، پرفایده

فرهنگ لغت هوشیار

پرور

پرپهنا عریض پر عرض

فرهنگ لغت هوشیار

پرمی

پر از باده: جام پرمی، نوعی از انگور

فرهنگ لغت هوشیار

پرمهر

پر محبت

فرهنگ لغت هوشیار

پریر

پریروز: (پریر قبله احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمانرا) (ناصر خسرو) یا پریر پریر. روز پیش از پریر

فرهنگ لغت هوشیار

پرکر

انتظار منتظر بودن چشم براه داشتن

فرهنگ لغت هوشیار

پرمه

((پِ مَ یا مِ))

پرمهه، کاهلی در کارها

فرهنگ فارسی معین

پرپر

((پُ پَ))

پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد

فرهنگ فارسی معین

پرپر

((پَ پَ))

صدا یا حالت پر زدن پرنده، کنایه از جان دادن و مردن

فرهنگ فارسی معین

پرار

((پِ))

سال پیش از پارسال، پیرارسال

فرهنگ فارسی معین

پرگر

((پَ گَ))

طوق، طوقی زرین که پادشاهان بر گردن می کرده اند و گاه بر گردن اسب می انداختند

فرهنگ فارسی معین

پرکر

((پَ کَ))

منتظر بودن، چشم به راه داشتن

فرهنگ فارسی معین

پریر

((پَ))

پریروز

فرهنگ فارسی معین

مرمر

((مَ مَ))

یکی از اشکال طبیعی کربنات کلسیم است. در اصطلاح معماری به هر نوع سنگ آهک متراکم صیقل پذیر مرمر گفته می شود و دارای اقسام مختلف است و به رنگ های زرد، سبز، ارغوانی، قرمز، خاکستری و رگه دار دیده می شود

فرهنگ فارسی معین

پرثمر

پربار

فرهنگ واژه فارسی سره

معنی پرمر - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما