جدول جو
جدول جو

معنی پرغله - جستجوی لغت در جدول جو

پرغله
استفراغ کردن و بالا آوردن، آن چه که از معده به دهان آید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیغله
تصویر پیغله
بیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغوله، گرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرغصه
تصویر پرغصه
پرغم، پراندوه
فرهنگ فارسی عمید
(تِ غَلْ لَ)
کبوتر دشتی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(پُ غُصْ صَ / صِ)
در تداول عوام، پراندوه. بسیار اندوهگین
لغت نامه دهخدا
(پَ غَ زَ / زِ)
مخفف پرغازه است که بیخ و بن پر پرندگان باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
ساکن برغیل شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به برغیل شود، گذشتن. (یادداشت مؤلف) :
وآن شب تیره کآن ستاره برفت
وآمد از آسمان بگوش تراک.
خسروی.
، زوال. و رجوع به رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ غُ لَ/ لِ)
کنج و گوشۀ خانه. (برهان). بیغله. بیغوله. پیغوله. کنجی باشد از خانه. (صحاح الفرس). گوشه بود یعنی زاویه. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
کنم هرچه دارم بر ایشان یله
گزینم ز گیتی یکی پیغله.
فردوسی.
، کنج و گوشۀ چشم، بیراهه. مقابل راه. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
شهری است به اندلس از ناحیۀ اکشونیه. (معجم البلدان ج 6 ص 43)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ ثُ)
مصدر به معنی رغل. (ناظم الاطباء). در هیچ یک از متون معتبر این مصدر دیده نشد. رجوع به رغل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
ستور ریزه مانند بره و بزغاله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
غلاف سر نره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رغله
تصویر رغله
نیام نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغزه
تصویر پرغزه
بیخ و بن و پر پرندگان که بگوشت بدن آنها چسبیده است پرغزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغله
تصویر پیغله
زاویه چشم از گوشه خارجی، گوشه و کنجی باشد از خانه، بیغوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرغصه
تصویر پرغصه
پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
غریدن، استفراغ همراه با صدای زیاد، پارچه ای که به کسی هدیه.، گریه کردن از سر درد و و از ته دل
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه با درد و از ته دل
فرهنگ گویش مازندرانی
یک واحد از لباس یا ظروف، یکی، یک چیز، یک وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه
فرهنگ گویش مازندرانی