جدول جو
جدول جو

معنی پیغله

پیغله
بیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغوله، گرنج
تصویری از پیغله
تصویر پیغله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیغله

پیغله

پیغله
زاویه چشم از گوشه خارجی، گوشه و کنجی باشد از خانه، بیغوله
پیغله
فرهنگ لغت هوشیار

پیغله

پیغله
کنج و گوشۀ خانه. (برهان). بیغله. بیغوله. پیغوله. کنجی باشد از خانه. (صحاح الفرس). گوشه بود یعنی زاویه. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
کنم هرچه دارم بر ایشان یله
گزینم ز گیتی یکی پیغله.
فردوسی.
، کنج و گوشۀ چشم، بیراهه. مقابل راه. (از برهان)
لغت نامه دهخدا

پیغاله

پیغاله
قدح شراب خوری، پیاله، ساغر، برای مِثال گَر به پیغاله از کدو فکنی / هست پنداری آتش اندر آب (عنصری - ۳۲۶)
پیغاله
فرهنگ فارسی عمید

بیغله

بیغله
بِیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، پیغله، پِیغوله، گُرِنج
بیغله
فرهنگ فارسی عمید

پیغوله

پیغوله
بِیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغله، گُرِنج
پیغوله
فرهنگ فارسی عمید

پیاله

پیاله
فنجان، ظرفی که در آن باده یا آشامیدنی دیگر بخورند، جام، ساغر، در تصوف صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود، در تصوف هر ذره از ذرات موجودات که شخص عارف از آن بادۀ معرفت نوشد، برای مِثال زاهد شراب کوثر و عارف پیاله خواست / تا در میانه خواستۀ کردگار چیست (حافظ - ۱۴۸)
پیالۀ جور: پیالۀ مالامال، پیالۀ پر از می
پیاله
فرهنگ فارسی عمید