معنی پرطراوت - جستجوی لغت در جدول جو
پرطراوت
(پُ طَ وَ)
بسیار تازه و بارونق
ادامه...
بسیار تازه و بارونق
لغت نامه دهخدا
پرطراوت
تازه و با رونق
ادامه...
تازه و با رونق
تصویر پرطراوت
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر طراوت
طراوت
(دخترانه)
تر و تازگی
ادامه...
تر و تازگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر پرطاقت
پرطاقت
پرتاب و توان، بردبار
ادامه...
پرتاب و توان، بردبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویر طراوت
طراوت
تر و تازه شدن، تازگی، شادابی
ادامه...
تر و تازه شدن، تازگی، شادابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پرحرارت
پرحرارت
آنچه گرمی بسیار دارد، کنایه از شخص پرکار و پرجنب و جوش، با شوروشوق
ادامه...
آنچه گرمی بسیار دارد، کنایه از شخص پرکار و پرجنب و جوش، با شوروشوق
فرهنگ فارسی عمید
پرارادت
(پُ اِ دَ)
باخلوص و حسن نیتی بسیار:
بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پرارادت سری پرغرور.
سعدی
ادامه...
باخلوص و حسن نیتی بسیار:
بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پرارادت سری پرغرور.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پرحرارت
(پُ حَ رَ)
پرتاب. پرگرما
ادامه...
پُرتاب. پرگرما
لغت نامه دهخدا
پرجرأت
(پُ جُ ءَ)
پردل. پرجگر. دلیر. دل آور. دل دار. نیو
ادامه...
پردل. پرجگر. دلیر. دل آور. دل دار. نیو
لغت نامه دهخدا
پرطاقت
(پُ قَ)
پرتحمل. حمول. گرانجان. تاب آورنده. مقابل کم طاقت
ادامه...
پرتحمل. حمول. گرانجان. تاب آورنده. مقابل کم طاقت
لغت نامه دهخدا
تصویر طراوت
طراوت
تر و تازه شدن، تازگی
ادامه...
تر و تازه شدن، تازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پرثروت
پرثروت
که ثروت بسیار دارثروتمندمقابل کم ثروت: (پس از جنگهای هفت ساله فرانسه چند مستعمره پر ثروت خود رااز دست داده)
ادامه...
که ثروت بسیار دارثروتمندمقابل کم ثروت: (پس از جنگهای هفت ساله فرانسه چند مستعمره پر ثروت خود رااز دست داده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پرطاقت
پرطاقت
تاب آورنده گرانجان پر تحمل حمول مقابل کم طاقت
ادامه...
تاب آورنده گرانجان پر تحمل حمول مقابل کم طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پرجرات
پرجرات
دلاور و دلیر
ادامه...
دلاور و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پرارادت
پرارادت
آنکه ارادت بسیار دارد با خلوص و حسن نیت بسیار
ادامه...
آنکه ارادت بسیار دارد با خلوص و حسن نیت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پر طراوت
پر طراوت
شاداب بسیار تازه و بارونق
ادامه...
شاداب بسیار تازه و بارونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر طراوت
طراوت
((طَ وَ))
تر و تازه شدن، تازگی
ادامه...
تر و تازه شدن، تازگی
فرهنگ فارسی معین
تصویر طراوت
طراوت
شادابی
ادامه...
شادابی
فرهنگ واژه فارسی سره
باطراوت
تازه، تر، خرم، شاداب
متضاد: بی طراوت، پژمرده
ادامه...
تازه، تر، خرم، شاداب
متضاد: بی طراوت، پژمرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طراوت
تازگی، تری، جدت، خرمی، شادابی، غضاضت، نداوت، نزهت
متضاد: پژمردگی
ادامه...
تازگی، تری، جدت، خرمی، شادابی، غضاضت، نداوت، نزهت
متضاد: پژمردگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد