جدول جو
جدول جو

معنی پرشکم - جستجوی لغت در جدول جو

پرشکم(پُ شِ کَ)
کلان شکم. بزرگ شکم: کعر، کودک پرشکم. اکعر، پرشکم فربه. (منتهی الارب).
- پرشکم گردیدن، کلان شکم گردیدن. بزرگ شکم گردیدن: کعرالصبی، پرشکم گردید (کودک) از بسیارخواری. کشاء. تکشوّء. مسعور. (منتهی الارب) : کشی ٔ، تکشوّء، کشاء، پرشکم شدن از طعام
لغت نامه دهخدا
پرشکم
بزرگ شکم کلان شکم
تصویری از پرشکم
تصویر پرشکم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرکم
تصویر پرکم
بیکار، بیکاره، از کار افتاده، ناچیزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکن
تصویر پرشکن
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشرم
تصویر پرشرم
پرآزرم، باحیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشکم
تصویر پشکم
بشکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِکَ)
بچکم. پچکم. ایوان و بارگاه:
پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی
چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم.
ناصرخسرو.
این جنبش بیقرار یک حال
افتاده در این بلند پشکم.
ناصرخسرو.
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خر ستون پشکم.
ناصرخسرو.
یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست
پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(پُ شِ کَ)
سخت مجعد. پرچین. پرآژنگ. پرشکنج. بسیارنورد. پرانجوغ:
ای عهد من شکسته بدان زلف پرشکن
باز این چه سنبل است که سر برزد از سمن.
فرخی.
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند.
حافظ.
، پرغم و اندوه:
فرستاده آمد بر پیلتن
زبان پر زگفتار و دل پرشکن.
فردوسی.
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پُ شَ)
پرآزرم. بسیارحیا:
بیاورد آزادتن دایه ای
یکی پاک و پرشرم و پرمایه ای.
؟
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او باز آرمیده و پرشرم و کش خرام.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
ناچیزشده و از کار افتاده و بیکار گشته. (جهانگیری). بیکار و از کار افتاده. (رشیدی). ناچیزشده و از کار رفته و بیکار افتاده. (برهان) :
مورکه پر یافت نه پرکم بود
پر زدنش ز آنسوی عالم بود.
امیرخسرو.
ای دانۀ تو داده مرا هردم دم
یک مرغ بدام تو چو من پرکم کم
چون زلف تو خویش را ببندم کم کم
در حلق دلم همی شود مدغم غم.
؟ (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرکم
تصویر پرکم
از کار افتاده، ناچیز شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکم
تصویر پشکم
ایوان و بارگاه پچکم بچکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کم
تصویر پر کم
بیکار و ناچیز و از کار افتاده: (مور که پریافت نه پر کم بود پر زدنش ز آن سوی عالم بود) (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکم
تصویر پشکم
((پِ کَ))
ایوان و بارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکم
تصویر پرکم
((پَ کَ))
بی کار و ناچیز و از کار افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرشک
تصویر پرشک
آب قنات
فرهنگ واژه فارسی سره
پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرشکنج
متضاد: صاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شکاک، مذبذب
فرهنگ واژه مترادف متضاد