برسو: و اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و گاه باشد که بر پلک برسویین بدر آید و گاه باشد بر پلک فرو سویین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به برسو شود
برسو: و اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و گاه باشد که بر پلک برسویین بدر آید و گاه باشد بر پلک فرو سویین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به برسو شود
پرگو. بسیارگوی. پرسخن. پرگو. ثرّ. ثره. فراخ سخن. مکثار. بسیارسخن. آنکه بسیار سخن گوید. قوّال. قوله. (منتهی الارب). درازنفس. ابن اقوال. بس گوی. مسهب. و در تداول عوام، پرحرف. پرروده. روده دراز. پرچانه. و ورّاج. مقابل کم گوی: ای ساخته بر دامن ادبار تنزل غمّاز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل. منجیک. مسحنفر، مرد پرگوی. قراقره، زن پرگوی. (منتهی الارب). و رجوع به پرگو شود
پرگو. بسیارگوی. پرسخن. پرگو. ثَرّ. ثَره. فراخ سخن. مکثار. بسیارسخن. آنکه بسیار سخن گوید. قوّال. قُوله. (منتهی الارب). درازنفس. ابن اقوال. بس گوی. مِسهب. و در تداول عوام، پرحرف. پرروده. روده دراز. پرچانه. و وِرّاج. مقابل کم گوی: ای ساخته بر دامن ادبار تنزل غمّاز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل. منجیک. مُسحنفر، مرد پرگوی. قُراقِرَه، زن پرگوی. (منتهی الارب). و رجوع به پرگو شود