دلیر. پرجرأت. جسور. پرجسارت. پرجگر. دلاور. شیردل. نترس. بهادر. (غیاث اللغات) (برهان). شجاع. قوی دل. مقابل بددل و کم دل: فروهشته بر سرو مشکین کمند که کردی بدان پردلان را ببند. فردوسی. چو بشنید گفتارهای درشت سر پردلان زود بنمود پشت. فردوسی. زو مبارزتر و زو پردل تر ننهدکس به رکیب اندر پای. فرخی. زان گرانمایه گهر هست که از روی قیاس پردلی باشد ازین شیروشی پرجگری. فرخی. خسرو پردل ستوده هنر پادشه زادۀ بزرگ اورنگ. فرخی. هر که پردل تر و دلاورتر نکند پیش او بجنگ درنگ. فرخی. به فال نیک شه پردل آب را بگذاشت روان شدند همه از پی شه آن لشکر. فرخی. بوقت عطا خوش خوئی تازه روئی بروز وغا پردلی کاردانی. فرخی. پیش ازین شاه ترا جنگ نفرمود همی تا ندیدی که تو چون پردلی و پرجگری. فرخی. پردلی پردل ولیکن مهربانی مهربان قادری قادر ولیکن بردباری بردبار. فرخی. خواجه احمد گذشته شد پیری پردل و باحشمت قدیم بود. (تاریخ بیهقی). مانده خرد پردل از رکابم خسته هنر سرکش از عنانم. مسعودسعد. نشود مردپردل و صعلوک پیش ماما و بادریسه و دوک. سنائی. مرد پردل ز حیز نهراسد سست را اسب نیک بشناسد. سنائی. ملک را شاه ظالم پردل به ز سلطان بددل عادل. سنائی. شاه پردل ستیزه کار بود شاه بددل همیشه خوار بود. سنائی. تیغ را از نشاط خوردن خون در کف پردلان بخارد کام. وطواط. بددلان از بیم دل در کارزار کرده اسباب هزیمت اختیار پردلان در جنگ هم از بیم جان حمله کرده سوی صف ّ دشمنان. مولوی. چپ و راست لشکر کشیدن گرفت دل پردلان زو رمیدن گرفت. سعدی. اگر نزد آن شاه پردل شوی صد ایوان به کیوان برآید ترا. ؟ (از لغت نامۀ اوبهی در کلمه ایوان). ، جوانمرد و سخی. (برهان) ، که رام نباشد؟ وحشی ؟ تور؟ نامأنوس ؟: پردل چون تاول است و تاول هرگز نرم نگردد مگر بسخت غبازه. منجیک
دلیر. پرجرأت. جسور. پرجسارت. پرجگر. دلاور. شیردل. نترس. بهادر. (غیاث اللغات) (برهان). شجاع. قوی دل. مقابل بددل و کم دل: فروهشته بر سرو مشکین کمند که کردی بدان پردلان را ببند. فردوسی. چو بشنید گفتارهای درشت سر پردلان زود بنمود پشت. فردوسی. زو مبارزتر و زو پردل تر ننهدکس به رکیب اندر پای. فرخی. زان گرانمایه گهر هست که از روی قیاس پردلی باشد ازین شیروشی پرجگری. فرخی. خسرو پردل ستوده هنر پادشه زادۀ بزرگ اورنگ. فرخی. هر که پردل تر و دلاورتر نکند پیش او بجنگ درنگ. فرخی. به فال نیک شه پردل آب را بگذاشت روان شدند همه از پی شه آن لشکر. فرخی. بوقت عطا خوش خوئی تازه روئی بروز وغا پردلی کاردانی. فرخی. پیش ازین شاه ترا جنگ نفرمود همی تا ندیدی که تو چون پردلی و پرجگری. فرخی. پردلی پردل ولیکن مهربانی مهربان قادری قادر ولیکن بردباری بردبار. فرخی. خواجه احمد گذشته شد پیری پردل و باحشمت قدیم بود. (تاریخ بیهقی). مانده خرد پردل از رکابم خسته هنر سرکش از عنانم. مسعودسعد. نشود مردپردل و صعلوک پیش ماما و بادریسه و دوک. سنائی. مرد پردل ز حیز نهراسد سست را اسب نیک بشناسد. سنائی. ملک را شاه ظالم پردل به ز سلطان بددل عادل. سنائی. شاه پردل ستیزه کار بود شاه بددل همیشه خوار بود. سنائی. تیغ را از نشاط خوردن خون در کف پردلان بخارد کام. وطواط. بددلان از بیم دل در کارزار کرده اسباب هزیمت اختیار پردلان در جنگ هم از بیم جان حمله کرده سوی صف ّ دشمنان. مولوی. چپ و راست لشکر کشیدن گرفت دل پردلان زو رمیدن گرفت. سعدی. اگر نزد آن شاه پردل شوی صد ایوان به کیوان برآید ترا. ؟ (از لغت نامۀ اوبهی در کلمه ایوان). ، جوانمرد و سخی. (برهان) ، که رام نباشد؟ وحشی ؟ تور؟ نامأنوس ؟: پردل چون تاول است و تاول هرگز نرم نگردد مگر بسخت غبازه. منجیک
دیوار سفید یا هر آویز دیگری را که فیلم بر روی آن به نمایش در می آید می گویند. پرده ی سینما مانند خود سینما همواره در جهت بهبود کیفیت حرکت کرده است. پرده های امروزین، حساس و مشبکند و نورهای اضافی و اذیت کننده را از خود عبور میدهند و تصویر را شفافتر از گذشته به معرض نمایش می گذارند. پرده سینما یکی از اجزای اصلی تجهیزات سینما است که برای نمایش فیلم به استفاده می رود. این پرده معمولاً به صورت یک سطح براق و بزرگ از پارچه ای خاص ساخته می شود که قابلیت بازتاب نور را دارد تا تصویر فیلم بهتر قابل مشاهده باشد. معمولاً پرده های سینما به دو نوع تقسیم می شوند: 1. پرده مات : این نوع پرده به صورت مات و غیر درخشان است که برای کاهش بازتاب نور و ایجاد تصویر با کنتراست بالا استفاده می شود. 2. پرده نفوذی : این نوع پرده به صورت درخشان است و برای پخش نور از پشت پرده و استفاده از سیستم های پروژکتور نوری استفاده می شود. پرده سینما باید ابعاد مناسبی داشته باشد تا تمامی تصاویر فیلم به طور کامل روی آن جاذب شوند و تماشاگران بتوانند بهترین تجربه را از تماشای فیلم داشته باشند.
دیوار سفید یا هر آویز دیگری را که فیلم بر روی آن به نمایش در می آید می گویند. پرده ی سینما مانند خود سینما همواره در جهت بهبود کیفیت حرکت کرده است. پرده های امروزین، حساس و مشبکند و نورهای اضافی و اذیت کننده را از خود عبور میدهند و تصویر را شفافتر از گذشته به معرض نمایش می گذارند. پرده سینما یکی از اجزای اصلی تجهیزات سینما است که برای نمایش فیلم به استفاده می رود. این پرده معمولاً به صورت یک سطح براق و بزرگ از پارچه ای خاص ساخته می شود که قابلیت بازتاب نور را دارد تا تصویر فیلم بهتر قابل مشاهده باشد. معمولاً پرده های سینما به دو نوع تقسیم می شوند: 1. پرده مات : این نوع پرده به صورت مات و غیر درخشان است که برای کاهش بازتاب نور و ایجاد تصویر با کنتراست بالا استفاده می شود. 2. پرده نفوذی : این نوع پرده به صورت درخشان است و برای پخش نور از پشت پرده و استفاده از سیستم های پروژکتور نوری استفاده می شود. پرده سینما باید ابعاد مناسبی داشته باشد تا تمامی تصاویر فیلم به طور کامل روی آن جاذب شوند و تماشاگران بتوانند بهترین تجربه را از تماشای فیلم داشته باشند.
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، دوّاره، فرکال
پَرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پَرگَر، بَردال، دَوّاره، فَرکال
حالت و چگونگی پردل. جسارت. دلیری. دلاوری. جرأت. پرجگری. شجاعت. مقابل بددلی: فریدون فکند آن کمند یلی به نیروی یزدان و از پردلی. فردوسی. بروز معرکه زین پردلی و پرجگریست که یکسواره شود پیش لشکری جرّار. فرخی. به پردلی و بمردی همه نگه دارد نگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ. فرخی. آلوده بخون کلاه و طوقش اینست ز پردلی نشانی. ناصرخسرو. ، شکیمه. قوت قلب
حالت و چگونگی پردل. جسارت. دلیری. دلاوری. جرأت. پرجگری. شجاعت. مقابل بددلی: فریدون فکند آن کمند یلی به نیروی یزدان و از پردلی. فردوسی. بروز معرکه زین پردلی و پرجگریست که یکسواره شود پیش لشکری جرّار. فرخی. به پردلی و بمردی همه نگه دارد نگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ. فرخی. آلوده بخون کلاه و طوقش اینست ز پردلی نشانی. ناصرخسرو. ، شکیمه. قوت قلب
پوشش، حجاب، پارچه ای که بر پنجره بیاویزند، نوا، گاه، هر یک از بخش های نمایش که با افتادن پرده، صحنه عوض می شود، مجازاً آن چه که مانع خوب دیدن یا شنیدن می شود، لایه نازکی از بافت ها که سطح اندام را می پوشاند
پوشش، حجاب، پارچه ای که بر پنجره بیاویزند، نوا، گاه، هر یک از بخش های نمایش که با افتادن پرده، صحنه عوض می شود، مجازاً آن چه که مانع خوب دیدن یا شنیدن می شود، لایه نازکی از بافت ها که سطح اندام را می پوشاند