جدول جو
جدول جو

معنی پرداخت - جستجوی لغت در جدول جو

پرداخت
آراستگی و آرایش، جلا، در بانکداری دادن پول، تادیه، کارسازی
پرداخت دادن: صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن
پرداخت کردن: صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن، در بانکداری پول دادن به کسی دادن
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
پرداخت(قَ گِ رِ تَ)
اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام، صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان) ، توجه:
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.
سعدی.
- پرداخت دادن، مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن، ادا کردن دین وجز آن.
، صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن
لغت نامه دهخدا
پرداخت
پرداختن، جلا صیقل، پرداز نقشها، توجه
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
پرداخت((پَ))
آرایش، جلا، صیقل
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
فرهنگ فارسی معین
پرداخت
ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام گذاری، آهار، جلا، صیقل، صیقلی، صافکاری، صاف کردن
متضاد: دریافت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرداخت
قسطٌ
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به عربی
پرداخت
Disbursement, Payment, Repayment
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرداخت
décaissement, paiement, reembolso
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرداخت
desembolso, pagamento
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرداخت
ادائیگی , ادائیگی , پرداخت
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به اردو
پرداخت
расходование , оплата , погашение
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به روسی
پرداخت
Auszahlung, Zahlung
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرداخت
виплата , оплата , погашення
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرداخت
wypłata, płatność, spłata
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرداخت
پرداخت
دیکشنری اردو به فارسی
پرداخت
অর্থ প্রদান , অর্থপ্রদান , পেমেন্ট
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرداخت
erogazione, pagamento
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرداخت
malipo
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرداخت
ödeme
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پرداخت
지급 , 지불
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به کره ای
پرداخت
支払い , 还款
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرداخت
支付 , 还款
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به چینی
پرداخت
भुगतान , भुगतान
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به هندی
پرداخت
pembayaran
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرداخت
การจ่ายเงิน , การชำระเงิน , การชำระเงิน
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرداخت
uitbetaling, betaling
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به هلندی
پرداخت
desembolso, pago, reembolso
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرداخت
תשלום , תַּשְׁלוּם
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
پول دادن، وام خود را ادا کردن
کارسازی کردن
ساختن
جلا دادن، آراستن
خالی کردن، تهی کردن
مرتب کردن
انجام دادن
فارغ شدن
مشغول گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداخته
تصویر پرداخته
ساخته و آراسته، جلاداده، پرداخت شده، تهی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
ادا کردن، واپس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ادا شده تاء دیه شده، حاضر و آماده، بانجام رسیده تمام شده، آراسته زینت داده، در ساخته مشغول شده اشتغال یافته، خالی تهی مخلی صافی، فارغ شده از جمیع علایق و عوایق فارغ، جلا داده صیقل کرده، ساخته کمال یافته انجام گرفته بپایان رسیده، انگیخته بر انگیخته، ترک داده، دور کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداخته
تصویر پرداخته
((پَ تِ))
ادا شده، مهیا، آماده، به انجام رسیده، تهی، خالی، زدوده، پاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
((پَ تَ))
ادا کردن، کارسازی کردن، جلا دادن، به انتها رسانیدن، شرح دادن، خالی کردن، خلوت کردن، دور کردن، جدا کردن، آهنگ کار کردن، به کاری دست زدن، از کاری فارغ شدن، آماده کردن، ترتیب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره