معنی پرداخت - لغت نامه دهخدا
معنی پرداخت
- پرداخت
(قَ گِ رِ تَ) - اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام، صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان) ، توجه:
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.
سعدی.
- پرداخت دادن، مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن، ادا کردن دین وجز آن.
، صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن
لغت نامه دهخدا