جدول جو
جدول جو

معنی پرخدو - جستجوی لغت در جدول جو

پرخدو
(پُ خَ)
پر آب دهان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخو
تصویر پرخو
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردو
تصویر پردو
بسیار دونده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ)
شعوری گوید (ج 1 ص 245) : ترخیم لفظ پرندوش است بمعنی پریشب
لغت نامه دهخدا
(پِ)
کوه پردو، یکی از مرتفعترین قلل جبال برانس (پیرنه) در اسپانیا به ارتفاع 3352 گز
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
بسیاردونده. نیک دونده. مقابل کم دو: کم خور و پردو
لغت نامه دهخدا
(پَ خَ)
حواطه. (السامی فی الاسامی). جوبه. (صراح اللغه). جائی باشد که در کنج خانه ها سازند و پر از غله کنند. (برهان). نوعی انبار است که در خانه ها از تخته و گل کنند ذخیره کردن غله را:
کند مدخّر قدرش گه ذخیرۀ جود
بجای خنب نطاقات چرخ را پرخو.
آذری.
- پرخو کردن، فرخو کردن. بریدن و هموار کردن شاخه های زیادتی درخت. پیراستن درختان یعنی بریدن شاخه های زیادتی آنرا تا به اندام نشو و نما کنند. (برهان).
، در بعض نسخ به پرخو معنی شادمانی نیز داده اند. (شعوری). و رجوع به فرخو شود
لغت نامه دهخدا
(پُ خَ)
زشت خوئی. خیره روئی. خربطی. و رجوع به خدو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر خدو
تصویر پر خدو
پر آب دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدو
تصویر پریدو
لاتینی ک زبر جد (جواهرات سلطنتی ایران) از گوهرهای گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردو
تصویر پردو
بسیار دونده نیک دونده مقابل کم رو: (کم خور و پردو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخو
تصویر پرخو
((پَ خُ))
فرخو، پیراستن درختان، بریدن شاخه های زیادی اشجار
فرهنگ فارسی معین
پاشیدن، آب به اطراف پاشیدن، آب پاشی به قصد بازی و تفریح.، شاخه های نارک درخت که روی تیرهای خانه و زیرکاه گل قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی