متورّم. نفخ کرده. دمیده. ، متکبر. پرادعا: کلّه پرباد، پر از خودستائی: یکی نامه بنوشت پرباد و دم سخن گفت هرگونه از بیش و کم. فردوسی. - پرباد شدن، پرباد گشتن، متکبر و مغرور شدن. (غیاث اللغات)
مُتورّم. نفخ کرده. دمیده. ، متکبر. پرادعا: کلّه پرباد، پر از خودستائی: یکی نامه بنوشت پرباد و دَم سخن گفت هرگونه از بیش و کم. فردوسی. - پرباد شدن، پرباد گشتن، متکبر و مغرور شدن. (غیاث اللغات)
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
بالاخانِه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار پَروارِه، فَروار، فَروارِه، فَراوار، فَربال، بَربار، بَروار، بَروارِه، غُرفِه
مرکّب از: بر + باد، نیست و نابود. (آنندراج)، خراب و منهدم و سرنگون و ویران شده. (ناظم الاطباء)، - برباد آمدن، بیهوده و بی فایده شدن: از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کاین تحمل که تو دیدی همه برباد آمد. حافظ. - برباد بودن، معدوم و ناپدید بودن. فانی بودن. (ناظم الاطباء)، - برباد دادن، تلف کردن. نابود کردن. نیست و نابود کردن. (آنندراج)، ذرو: زلفش اندر دور حسنش بس که کج بازی نمود دودمان خویشتن را عاقبت برباد داد. کافی (آنندراج)، -
مُرَکَّب اَز: بر + باد، نیست و نابود. (آنندراج)، خراب و منهدم و سرنگون و ویران شده. (ناظم الاطباء)، - برباد آمدن، بیهوده و بی فایده شدن: از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کاین تحمل که تو دیدی همه برباد آمد. حافظ. - برباد بودن، معدوم و ناپدید بودن. فانی بودن. (ناظم الاطباء)، - برباد دادن، تلف کردن. نابود کردن. نیست و نابود کردن. (آنندراج)، ذرو: زلفش اندر دور حسنش بس که کج بازی نمود دودمان خویشتن را عاقبت برباد داد. کافی (آنندراج)، -
درخت پربار، بسیاربار. بسیارمیوه. مقابل کم بار: تا بگفتاری پربار یکی نخلی چون بفعل آئی پرخار مغیلانی. ناصرخسرو. ، که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
درخت پربار، بسیاربار. بسیارمیوه. مقابل کم بار: تا بگفتاری پربار یکی نخلی چون بفعل آئی پرخار مغیلانی. ناصرخسرو. ، که شار و غِش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
کنایه از دنیا. کنایه از این جهان: همی خواهی که جاویدان بمانی در این پربادخانه سست بنیاد تو تا می باد پیمایی شب و روز در این خانه برآمد سال هفتاد از این پربادخانه هم به آخر برون باید شدن ناچار با باد. ناصرخسرو
کنایه از دنیا. کنایه از این جهان: همی خواهی که جاویدان بمانی در این پربادخانه سست بنیاد تو تا می باد پیمایی شب و روز در این خانه برآمد سال هفتاد از این پربادخانه هم به آخر برون باید شدن ناچار با باد. ناصرخسرو
غرور. تکبر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : سبکسر گر دو روزی در سرافرازی کند شادی حباب آسا نمی پاید بسی از کله پربادی. محسن تأثیر (از بهار عجم). و رجوع به کله پرباد شود
غرور. تکبر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : سبکسر گر دو روزی در سرافرازی کند شادی حباب آسا نمی پاید بسی از کله پربادی. محسن تأثیر (از بهار عجم). و رجوع به کله پرباد شود