جدول جو
جدول جو

معنی پراکنیده - جستجوی لغت در جدول جو

پراکنیده
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
تصویری از پراکنیده
تصویر پراکنیده
فرهنگ فارسی عمید
پراکنیده
(پَ کَ دَ / دِ)
پراکنده. رجوع به پراکنده شود
لغت نامه دهخدا
پراکنیده
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراکنیدن
تصویر پراکنیدن
پراکندن، پاشیدن، پریشان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ گَ دَ / دِ)
رجوع به پراکنیده شود
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ نَ دَ / دِ)
پریشان کننده. متفرق کننده. تار و مار کننده. ولوکننده. ولاوکننده
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ دَ)
پراکندن:
بسا مرد لئیما که می بخورد
کریمی بجهان در پراکنید.
رودکی.
، تخلف کردن. سرپیچی کردن:
مرا مرده در خاک مصر آکنید
ز گفتار من هیچ مپراکنید.
فردوسی.
و رجوع به پراکندن و درپراکنیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، منتشر، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پراگنیدن پراگندن، پریشان کننده تار و مار کننده ولو کننده. یا پراگننده روشنایی. مفرق نور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکنیدن
تصویر پراکنیدن
سرپیچی کردن تخلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراگنیده
تصویر پراگنیده
((پَ گَ دِ))
پراگنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراکنیدن
تصویر پراکنیدن
انتشار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
Diffuse, Scattered, Freckly, Straggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffus, tacheté, dispersé, éparse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
tersebar, bertompok (freckles), berserakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
ছড়ানো , টকটকে , ছড়িয়ে ছিটিয়ে , এলোমেলো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
kusambaa, na madoa madoa, iliyotawanyika, machafuko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
dağılmış, çilli, dağınık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
확산된 , 주근깨가 있는 , 흩어진 , 어지러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
拡散した , そばかすのある , 散らばった , 乱れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
מפוזר , עם כתמים , מבולגן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
बिखरा हुआ , मसकान , बिखरा हुआ , अस्तव्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
розсіяний , з веснянками , розкиданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
กระจาย , ที่มีฝ้ากระ , กระจัดกระจาย , กระจัดกระจาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffuus, met sproeten, verspreid, rommelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
difuso, pecoso, disperso, desordenado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffuso, lentigginoso, sparso, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
difuso, sardento, espalhado, desordenado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
分散的 , 有雀斑的 , 零乱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
rozproszony, piegowaty, rozrzucony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffus, sommersprossig, verstreut, zerzaust
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
рассеянный , с веснушками , разбросанный , спутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
پھیلاؤ , چھائیاں , بکھرا ہوا , بکھرا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو