جدول جو
جدول جو

معنی پراکندگی - جستجوی لغت در جدول جو

پراکندگی
پاشیدگی، پریشانی، تفرقه
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
فرهنگ فارسی عمید
پراکندگی
(پَکَ دَ / دِ)
پراگندگی. پریشانی. تفرّق. تفرقه. تشتت. شمل. تذعذع. تبدد. شتات. شت ّ. (منتهی الارب). شعث. (دهار) (منتهی الارب). افتراق. نشر. انتشار. تقعقع. (منتهی الارب). استشتات: و داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی. (تاریخ بیهقی).
دل و کشورت جمع و معمور باد
ز ملکت پراکندگی دور باد.
سعدی.
ز لب دوختن غنچه را زندگیست
چو بشکفت زان پس پراکندگیست
پشیمان ز گفتار دیدم بسی
پشیمان نگشت از خموشی کسی.
امیرخسرو.
دو دل یک شود بشکند کوه را
پراکندگی آرد انبوه را.
؟
لغت نامه دهخدا
پراکندگی
پریشانی تفرق تشتت افتراق انتشار. پریشانی تفرق تشتت افتراق انتشار. پریشانی تفرق تشتت افتراق انتشار
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی
تفرقه
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
پراکندگی
افتراق، پریشانی، تشتت، تفرق، تفرقه، افشان، نثار، انفکاک، پاچیدگی، پاشیدگی، تلاشی، پریشانی، نابسامانی، انتشار، شیوع، پخش، تواری
متضاد: جمعیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پراکندگی
نثرٌ
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به عربی
پراکندگی
Sparseness
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پراکندگی
rareté
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پراکندگی
редкость
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به روسی
پراکندگی
Dürftigkeit
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
پراکندگی
розрідженість
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پراکندگی
rzadkość
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
پراکندگی
稀疏性
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به چینی
پراکندگی
escassez
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پراکندگی
scarsità
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پراکندگی
کمی
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به اردو
پراکندگی
schaarsheid
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به هلندی
پراکندگی
বিরলতা
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
پراکندگی
uchache
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پراکندگی
seyrek olma
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پراکندگی
희소성
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به کره ای
پراکندگی
まばらさ
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پراکندگی
escasez
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پراکندگی
विरलता
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به هندی
پراکندگی
kelangkaan
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پراکندگی
ความเบาบาง
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
پراکندگی
דְּלִילוּת
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ کَ دَ)
که پراکندن آن واجب بود، ازدر پراکندن. درخور پراکندن. قابل تفرّق، قابل تفریق، نثار:
هیونان بسیار و افکندنی
ز پوشیدنی هم پراکندنی.
فردوسی.
زپوشیدنی هم ز گستردنی
ز افکندنی هم پراکندنی
همانا شتروار باری دویست...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ دَ / دِ)
رجوع به پراکندگی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر گندگی
تصویر پر گندگی
پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراگندنی
تصویر پراگندنی
در خور پراگندن قابل پراگندن، که پراگندن آن واجب بود، نثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرافادگی
تصویر پرافادگی
تکبر، غرور، پرادعائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
زیبائی، لیاقت، سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراگندگی
تصویر پراگندگی
((پَ گَ دِ))
پریشانی، تفرقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
تناسب
فرهنگ واژه فارسی سره