جدول جو
جدول جو

معنی پراکندگی - جستجوی لغت در جدول جو

پراکندگی
تفرقه
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
پراکندگی
پریشانی تفرق تشتت افتراق انتشار. پریشانی تفرق تشتت افتراق انتشار. پریشانی تفرق تشتت افتراق انتشار
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی
پاشیدگی، پریشانی، تفرقه
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
فرهنگ فارسی عمید
پراکندگی
Sparseness
تصویری از پراکندگی
تصویر پراکندگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پراکندگی
редкость
دیکشنری فارسی به روسی
پراکندگی
Dürftigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
پراکندگی
розрідженість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پراکندگی
rzadkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
پراکندگی
稀疏性
دیکشنری فارسی به چینی
پراکندگی
escassez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پراکندگی
scarsità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پراکندگی
escasez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پراکندگی
rareté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پراکندگی
schaarsheid
دیکشنری فارسی به هلندی
پراکندگی
ความเบาบาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
پراکندگی
kelangkaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پراکندگی
تبعثرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
پراکندگی
विरलता
دیکشنری فارسی به هندی
پراکندگی
דְּלִילוּת
دیکشنری فارسی به عبری
پراکندگی
まばらさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پراکندگی
희소성
دیکشنری فارسی به کره ای
پراکندگی
seyrek olma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پراکندگی
uchache
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پراکندگی
বিরলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
پراکندگی
کمی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراگندگی
تصویر پراگندگی
((پَ گَ دِ))
پریشانی، تفرقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
تناسب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
زیبائی، لیاقت، سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرافادگی
تصویر پرافادگی
تکبر، غرور، پرادعائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراگندنی
تصویر پراگندنی
در خور پراگندن قابل پراگندن، که پراگندن آن واجب بود، نثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گندگی
تصویر پر گندگی
پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستندگی
تصویر پرستندگی
عبادت عبودیت، خدمت خدمتکاری خادمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشندگی
تصویر پریشندگی
عمل پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسندگی
تصویر پلاسندگی
حالت و چگونگی پلاسنده
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و عمل پناهنده یا پناهندگی سیاسی. عمل سیاستمداری که برای نجات خود بکشور دیگری پناهنده شود
فرهنگ لغت هوشیار