جدول جو
جدول جو

معنی پرانه - جستجوی لغت در جدول جو

پرانه
(پَ نَ)
شهری است. (لغت نامۀ اسدی) (صحاح الفرس). نام شهری و مدینه ای است نامعلوم. (برهان). و ظاهراً شهری است به ماوراءالنهر:
سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار
چه از پرانه چه از اوزگند و از فاراب.
عنصری (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پروانه
تصویر پروانه
(دخترانه)
حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند، حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترانه
تصویر ترانه
(دخترانه)
زیبا، صاحب جمال، سرود، نغمه، آواز، سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
(دخترانه)
ساحل، کنار، سو، جهت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرانه
تصویر فرانه
(دخترانه)
فرانک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
ناحیه، ایالت، استان، قسمتی از کشور
ترکیبی از داروهای خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
ساحل، کنار، طرف، سو، انتها، پایان، برای مثال خدای را مددی ای دلیل راه حرم / که نیست بادیۀ عشق را کرانه پدید (حافظ - ۴۶۴)
کرانه کردن: به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهانه
تصویر پهانه
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، فهانه، بغاز، پغاز، براز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، کنایه از محبت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترانه
تصویر ترانه
سرود، نغمه، در علوم ادبی دوبیتی، برای مثال هر نسفته دری دری می سفت / هر غزاله ترانه ای می گفت (نظامی۴ - ۶۲۷)، تر و تازه، معشوق جوان، جوان خوش صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرانه
تصویر سرانه
یک یک، یکی یکی و از روی سرشماری، باج و خراج که به طریق سرشماری از مردم بگیرند، آنچه علاوه از باج و خراج بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
حشره ای با بال های نازک رنگین که روی گل ها و گیاهان می نشیند و شیرۀ آن ها را می مکد، شاه پرک، پروانۀ روز،
آلتی پره دار که دور خود بچرخد مثلاً پروانۀ هواپیما، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، همایون و راست پنجگاه
اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، لهی، پروانچه، جواز برای مثال روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم / پروانه را چه حاجت «پروانهٴ» دخول (سعدی۲ - ۴۷۹)
پروانک، فرانک، جانوری درنده شبیه شغال، سیاه گوش، چاوش، برای مثال پروانه وار بر پی شیران نهند پی / گر باید از کفلگه گوران کبابشان (خاقانی - ۳۳۰)
حشرۀ بال دار کوچکی که شب ها گرد چراغ یا شمع می گردد و گاه در شعلۀ شمع می سوزد، پروانۀ شب، برای مثال دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند (حکیم شفائی)
پروانۀ اتومبیل: ابزاری پره دار در خودرو که جلو موتور و پشت رادیاتور قرار دارد و به وسیلۀ تسمه می چرخد و آب داخل رادیاتور را سرد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچانه
تصویر پرچانه
کسی که زیاد حرف بزند، پرگو، پرسخن، بسیار گوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
پرگناه، آنکه گناه بسیار مرتکب شده، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵)، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
درخور و مناسب پسران، به شیوۀ پسران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
مانند پیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
کناره، حاشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانه
تصویر سرانه
نوعی باج که از هر یک مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگنه
تصویر پرگنه
پر گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرینه
تصویر پرینه
فرانسوی میانین پریروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
منسوب و مربوط بپسر مقابل دخترانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
حشره ایکه دارای بالهای نازک رنگین که روی گلها می نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بنوک انگشت ابهام و سبابه توان گرفت از آرد و نمک و شکر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرانده
تصویر پرانده
پراندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچانه
تصویر پرچانه
پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
فرهنگ لغت هوشیار
جوان خوش صورتشاهد تر و تازه و صاحب جمال، تصنیفی که سه گوشه داشته باشد، هر یک بطرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلالا، دو بیتی، سرود نغمه. جوان خوش صورت و شاهد و تر و تازه و صاحب جمال، نغمه، تر و تازه، دو بیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرانه
تصویر جرانه
جنتیانا
فرهنگ لغت هوشیار
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
در خور پدر مانند پدر منسوب بپدر: (در نهان سوی ما (مسعود) پیغام فرستاد (حاجب) که امروز البته روی گفت نیست... . و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم) (لیهقی)، همچون پدر مانند پدر: پدرانه سخن گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارانه
تصویر ارانه
گاومیری دام میری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرانه
تصویر مرانه
مرانه در فارسی: زغال اخته از گیاهان زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانه
تصویر کرانه
قطر، افق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پروانه
تصویر پروانه
اجازه، جواز، مجوز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پسرانه
تصویر پسرانه
آلاگارسن
فرهنگ واژه فارسی سره