نشیمن گاه. جای و آرامگاه و نشیمن و قرار. پتواز. بتواز. نشیمن گاه و آرام گرفتن بگوشه ای که به آخر کارها و جایها آنجا آرام دارند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). دو چوب بلند باشد که هر دو را از هم به اندک فاصله بر زمین فروبرند و چوب دیگر بعرض بر بالای آنها بندند تا کبوتران و گاهی جانوران شکاری بر آن نشینند و آنرا بعربی میقعه خوانند. (برهان). و رجوع به پرواز شود: عهد و میثاق باز تازه کنیم ازسحرگاه تا بوقت نماز باز پدواز خویش باز شویم چون دده باز جنبد از پدواز. آغاجی. سپهدار بگشود بر مرغ تیر ز پدوازش افکند در آبگیر. اسدی. به هوای کرم او بزمین از پدواز مرغ زرین سلب آید چو نهد سائل دام. سوزنی. از شواهد فوق چنین مستفاد میشود که پدواز جای مرغان شکاری و شاید دیگر ددگان در محلی مرتفع یا کوهی باشد، پتفوز. پوز. پوزه. گرداگرد دهان انسان و حیوانات دیگر از جانب بیرون. فنطیسه، گرداگرد کلاه، منقار مرغان. (برهان) ، سخن. گفتگو. مطلب، پاسخ. جواب و اپدواج یا اپی واج در پهلوی بمعنی بی جواب و بی پاسخ است
نشیمن گاه. جای و آرامگاه و نشیمن و قرار. پتواز. بَتواز. نشیمن گاه و آرام گرفتن بگوشه ای که به آخر کارها و جایها آنجا آرام دارند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). دو چوب بلند باشد که هر دو را از هم به اندک فاصله بر زمین فروبرند و چوب دیگر بعرض بر بالای آنها بندند تا کبوتران و گاهی جانوران شکاری بر آن نشینند و آنرا بعربی میقعه خوانند. (برهان). و رجوع به پرواز شود: عهد و میثاق باز تازه کنیم ازسحرگاه تا بوقت نماز باز پدواز خویش باز شویم چون دَدَه باز جنبد از پدواز. آغاجی. سپهدار بگشود بر مرغ تیر ز پدوازش افکند در آبگیر. اسدی. به هوای کرم او بزمین از پدواز مرغ زرین سلب آید چو نهد سائل دام. سوزنی. از شواهد فوق چنین مستفاد میشود که پدواز جای مرغان شکاری و شاید دیگر ددگان در محلی مرتفع یا کوهی باشد، پتفوز. پوز. پوزه. گرداگرد دهان انسان و حیوانات دیگر از جانب بیرون. فنطیسه، گرداگرد کلاه، منقار مرغان. (برهان) ، سخن. گفتگو. مطلب، پاسخ. جواب و اپدواج یا اپی واج در پهلوی بمعنی بی جواب و بی پاسخ است
پر گشودن و پریدن پرندگان، پرش، پریدن و حرکت کردن در هوا، کنایه از مسافرت کردن با هواپیما، تخته های نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم می چینند و روی آن ها پوشال یا حصیر می اندازند پرواز کردن: پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
پَر گشودن و پریدن پرندگان، پرش، پریدن و حرکت کردن در هوا، کنایه از مسافرت کردن با هواپیما، تخته های نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم می چینند و روی آن ها پوشال یا حصیر می اندازند پرواز کردن: پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، پدواز، آشیان، کابک، تکند، وکر، وکنت، آشیانه، بتواز، آشانه، پیواز، کابوک جای نشستن مرغان شکاری در محل مرتفع چوب بستی که در لانه یا جای دیگر برای نشستن پرندگان درست کنندبرای مثال دریغ و درد که بختم نشد دلیل و کنون / قفس شکسته و روحم نشسته بر پتواز (میرغروری - لغتنامه - پتواز) پاسخ، جواب، اجابت، قبول برای مثال به امّید رفتم به درگاه او / امید مرا جمله پتواز کرد (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۵)
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، پَدواز، آشیان، کابُک، تَکَند، وَکر، وُکنَت، آشیانِه، بَتواز، آشانِه، پیواز، کابوک جای نشستن مرغان شکاری در محل مرتفع چوب بستی که در لانه یا جای دیگر برای نشستن پرندگان درست کنندبرای مِثال دریغ و درد که بختم نشد دلیل و کنون / قفس شکسته و روحم نشسته بر پتواز (میرغروری - لغتنامه - پتواز) پاسخ، جواب، اجابت، قبول برای مِثال به امّید رفتم به درگاه او / امید مرا جمله پتواز کرد (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۵)
بتواز. پدواز. (رشیدی). آده. میقعه. (برهان). نشیمن کبوتر و باز و دیگر پرندگان از شکاری و غیرشکاری و آن دو چوب است که به اندک فاصله از یکدیگر بر زمین فروبرند و چوب دیگر بر زبر آن دو نهند چنانکه نشستن آن جانوران را بکار آید، مطلق آرامگاه و نشستنگاه. (رشیدی) : چو از پتواز چوگان تو سرزد هوا گیرد چو بازتیزپر، گوی. عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی). دریغ و درد که بختم نشد دلیل و کنون قفس شکسته و روحم نشسته بر پتواز. میرغروری. و رجوع به پدواز شود
بتواز. پدواز. (رشیدی). آده. میقعه. (برهان). نشیمن کبوتر و باز و دیگر پرندگان از شکاری و غیرشکاری و آن دو چوب است که به اندک فاصله از یکدیگر بر زمین فروبرند و چوب دیگر بر زبر آن دو نهند چنانکه نشستن آن جانوران را بکار آید، مطلق آرامگاه و نشستنگاه. (رشیدی) : چو از پتواز چوگان تو سرزد هوا گیرد چو بازتیزپر، گوی. عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی). دریغ و درد که بختم نشد دلیل و کنون قفس شکسته و روحم نشسته بر پتواز. میرغروری. و رجوع به پدواز شود