جدول جو
جدول جو

معنی پدرمادر - جستجوی لغت در جدول جو

پدرمادر
(پِ دَ دَ)
پدر مادر. جدّ مادری. جدّ امی:
ز افراسیاب آن سپهدار چین
پدرمادر شاه ایران زمین.
فردوسی.
مکن گر ترا من (افراسیاب) پدرمادرم
ز تخم فریدون افسونگرم.
فردوسی.
چنین گفت کاین نامه سوی مهست
سرافراز پرویز یزدان پرست...
ز قیصر پدرمادر شیرنام
که پاینده بادا بر او نام و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدردار
تصویر پدردار
کسی که پدر دارد، کنایه از نجیب، اصیل، نیک نژاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدرمرده
تصویر پدرمرده
کسی که پدرش مرده باشد، یتیم، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارمادر
تصویر چارمادر
چهارمادر، برای مثال از چارمادر برترم، وز هفت آبا نیز هم / من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم (مولوی۲ - ۵۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدراندر
تصویر پدراندر
شوهر مادر، ناپدری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدروار
تصویر پدروار
پدرانه، ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، محبت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دِ)
جمع واژۀ دردر. رجوع به دردر شود
لغت نامه دهخدا
درختی است بزرگ با گل زرد و برگ خاردار و میوه ای چون شاخهای دفلی پررطوبت و چون برسد از آن پشه بیرون آید و بدین جهت آن را درخت پشه می گویند. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 156)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
در لهجۀ مازندرانی، پدر مادر. جد مادری
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
دو در متصل بهم. دو در مجاور هم. دو خانه که مدخل و در ورودی آن دو در مجاورت و پهلوی یکدیگر قرار دارد:
در کوی جهان که خانه عمر در اوست
همسایۀ محنتیم و دربادر غم.
مجیر بیلقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ را)
صاحب پدر. دارندۀ پدر، در تداول عامّه، نجیب. اصیل
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ)
مانند پدر. همچون پدر:
پدروار با درد جنگ آورد
جهان بر جهانجوی تنگ آورد.
فردوسی.
پدروارش از مادر اندر پذیر
وزین گاو نغزش بپرور بشیر.
فردوسی.
ترا بود باید نگهبان اوی
پدروار لرزنده بر جان اوی.
فردوسی.
سه سالش پدروار از آن گاو شیر
همی داد هشیار زنهار گیر.
فردوسی.
والا پسر صاحب عادل که پدروار
شد بر هنر و ملک هنرمندی والی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
در تداول عامیانه، نجیب. اصیل
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ رِ پِ دَ)
جدّ. نیا
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ اَ دَ)
پدندر. شوهرمادر. ناپدری. شوی مادر. (فرهنگ اسدی نسخۀ آقای نخجوانی). راب ّ
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ دَ / دِ)
بخشیدۀ پدر:
بسر برنهاد آن پدرداده تاج
که زیبنده باشد بآزاده تاج.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ مُ دَ / دِ)
یتیم از پدر:
گر از کارداران بود رنج نیز
که خواهند هم از پدرمرده چیز.
فردوسی.
پدرمرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن.
سعدی.
، بدبخت
لغت نامه دهخدا
تصویری از پدر مادر
تصویر پدر مادر
جد مادری پدر مادر: (ز افراسیاب آن سپهدار چین پدر مادر شاه ایران زمین) (فردوسی) جد مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدروار
تصویر پدروار
مانند پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدر دار
تصویر پدر دار
نجیب، اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدراندر
تصویر پدراندر
پدر اندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمدار
تصویر درمدار
دارنده زوزندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدردار
تصویر پدردار
کنایه از نجیب، اصیل
فرهنگ فارسی معین
زنی که فرزند پسر زاییده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی