جدول جو
جدول جو

معنی چارمادر

چارمادر
چهارمادر، برای مثال از چارمادر برترم، وز هفت آبا نیز هم / من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم (مولوی۲ - ۵۴۱)
تصویری از چارمادر
تصویر چارمادر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چارمادر

چاروادار

چاروادار
آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد، بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد
فرهنگ لغت هوشیار

چهار مادر

چهار مادر
عناصر چهارگانه شامل آب، آتش، باد، خاک، چهار عنصر
چَهار گوهَر، چهار آخر، عَناصُر اَربَعه، چَهار آخشیج، آخشیجان، چَهار اَرکان، چَهار اُمَّهات، اُمَّهات اَربَعه، اُمَّهات سُفلیٰ، چار آخشیج
چهار مادر
فرهنگ فارسی عمید

چاروادار

چاروادار
کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری می کند، چهارپادار
چاروادار
فرهنگ فارسی عمید

چاروادار

چاروادار
کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری کند
چاروادار
فرهنگ فارسی معین

چاروادار

چاروادار
مکاری. مکری. آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار و مسافر کرایه دهد. خرکچی. قاطرچی. ستوربان. شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که بوسیلۀ آن ها مسافران را از محلی بمحلی میبرد یا بار و مال التجاره حمل میکندو از این بابت وجهی میگیرد و امرار معاش مینماید.
- امثال:
وای بوقتی که چاروادار راهدار شود:
ریکاکه چاروادار نیه من ورا سرای نشمه.
هفتا قاطر قطار نیه من ورا سرای نشمه
لغت نامه دهخدا

چارماهه

چارماهه
چهارماهه. منسوب به چارماه. کسی یا چیزی که چهار ماه بر او گذشته باشد
لغت نامه دهخدا

پدرمادر

پدرمادر
پدرِ مادر. جَدّ مادری. جَدّ اُمی:
ز افراسیاب آن سپهدار چین
پدرمادر شاه ایران زمین.
فردوسی.
مکن گر ترا من (افراسیاب) پدرمادرم
ز تخم فریدون افسونگرم.
فردوسی.
چنین گفت کاین نامه سوی مهست
سرافراز پرویز یزدان پرست...
ز قیصر پدرمادر شیرنام
که پاینده بادا بر او نام و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

چارتار

چارتار
ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد
چارتار
فرهنگ لغت هوشیار