مکاری. مکری. آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار و مسافر کرایه دهد. خرکچی. قاطرچی. ستوربان. شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که بوسیلۀ آن ها مسافران را از محلی بمحلی میبرد یا بار و مال التجاره حمل میکندو از این بابت وجهی میگیرد و امرار معاش مینماید. - امثال: وای بوقتی که چاروادار راهدار شود: ریکاکه چاروادار نیه من ورا سرای نشمه. هفتا قاطر قطار نیه من ورا سرای نشمه
پدرِ مادر. جَدّ مادری. جَدّ اُمی: ز افراسیاب آن سپهدار چین پدرمادر شاه ایران زمین. فردوسی. مکن گر ترا من (افراسیاب) پدرمادرم ز تخم فریدون افسونگرم. فردوسی. چنین گفت کاین نامه سوی مهست سرافراز پرویز یزدان پرست... ز قیصر پدرمادر شیرنام که پاینده بادا بر او نام و کام. فردوسی