جدول جو
جدول جو

معنی پدرتی - جستجوی لغت در جدول جو

پدرتی
(پِ رُتْ تی)
کارل. موسیقیدان ایتالیائی که بسال 1817م. / 1232 هجری قمری در ورن ولادت یافت و بسال 1893م. 1310/ هجری قمری هم بدانجا درگذشت. وی نخست در مولد خود دو اپرا ترتیب داد و پس از آن به ریاست ارکستر ایتالیائی در آمستردام انتخاب شد و در این شهر قطعات مشهوری تصنیف کرد و بعد او را به ریاست مدرسه موسیقی تورن و ریاست ارکستر تآتر سلطنتی این شهر برگزیدند و به آخر مدیریت دبیرستان موسیقی رسینی در پزار را به وی محول کردند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارتی
تصویر پارتی
مربوط به پارت مثلاً هنر پارتی، از قوم پارت، از مردم پارت مثلاً سرباز پارتی، زبان پهلوی اشکانی
محموله، شخص صاحب نفوذی که در جایی به نفع کسی کاری می کند و یا از نفوذ او استفاده می شود
نوعی مهمانی به سبک غربی همراه با رقص و موسیقی که معمولاً با حضور جوانان برگزار می شود
فرهنگ فارسی عمید
حزب، فرقه، جمعیت، دسته، گروه
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
نسبت است به قدرت. که مصنوع آدمی نباشد. خداآفرین. طبیعی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
جمعیت، حزب، فرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
منسوب به قوم پارت، از اقوام ایرانی ساکن شمال و شمال شرقی. این قوم به دلیری و جنگاوری مشهور بودند چنان که برخی زبان شناسان واژه «پارتیزان» را برگرفته از نام این قوم می دانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارتی
تصویر پارتی
دسته، گروه، قسمت، بخش، حامی، طرفدار، جشن، مهمانی، محموله، بار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پدری
تصویر پدری
((پِ دَ))
پدر بودن، منسوب به پدر مانند خانه پدری
فرهنگ فارسی معین
جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، جشن، شب نشینی، پشتیبان، حامی، طرفدار، طرفگیر، هواخواه، هوادار، بخش، قسمت، قوم پارت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پدری
تصویر پدری
الأبوّيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پدری
تصویر پدری
Paternal, Fatherliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پدری
تصویر پدری
paternité, paternel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
طبیعی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از پدری
تصویر پدری
keperkasaan, paternal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پدری
تصویر پدری
والدیت , پدرانہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پدری
تصویر پدری
পিতৃত্ব , পিতৃসংক্রান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پدری
تصویر پدری
ubaba, wa baba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پدری
تصویر پدری
babalık, babacan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پدری
تصویر پدری
부성 , 아버지의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پدری
تصویر پدری
父性 , 父親の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پدری
تصویر پدری
אבהות , אָבִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پدری
تصویر پدری
पिता का प्यार , पितृसंबंधी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پدری
تصویر پدری
vaderschap, vaderlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پدری
تصویر پدری
ความเป็นพ่อ , ของพ่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پدری
تصویر پدری
paternidad, paternal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پدری
تصویر پدری
paternità, paterno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پدری
تصویر پدری
paternidade, paterno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چالاکی، قدم زدن در اطراف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از پدری
تصویر پدری
ojcostwo, ojcowski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پدری
تصویر پدری
батьківство , батьківський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پدری
تصویر پدری
Väterlichkeit, väterlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پدری
تصویر پدری
отцовство , отцовский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پدری
تصویر پدری
父性 , 父亲的
دیکشنری فارسی به چینی