- پخن
- بانگ آواز
معنی پخن - جستجوی لغت در جدول جو
- پخن ((پَ خَ))
- بانگ، آواز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رعد، تندر
تندر، رعد
تودماغی
پرپهن خرفه فرفخ بقله الحمقاء رجله
پهن شدن بر اثر فشار
گدازش کاهش بدن، تافتن دل از غم و غصه، گدازش موم و پیه و روغن از حرارت، چروک خورده و پیر شده چون پوست دست و پا در آب گرم یا آفتاب کنجل ترنجیده پژمرده، پژمرده از نیستی و غم، گداخته، مزروع بی آب حاصل آمده، ناقص. عشوه ناز، خرام
پهن پهن شده کوفته پخ پخش پخج، پژمرده، پست
پهن پخش پخچ پخ
طبخ کردن، پزیدن
مسطح، پهن، پخش
دراز بالا بلند بالا
عریض
توزیع
خطاب، حرف، کلام
فرانسوی هم: پیشوندی که برسر برخی از واژگان می آید هندی تمبل از گیاهان تنبول
سختیدن سخت شدن، ستبرا، سختی -1 ستبر و سخت گردیدن ثخونت، ستبرنا ستبرا ستبری، قطر ضخامت کلفتی، غلظت، سختی، جمع ثخین
ارزن
زغن گوشت ربا غلیواج
نمد زین
سرگین اسب وخر واستر عریض، فراخ، وسیع
ارزن
مقداری بپهنای یک آجر: یک پین باید این زمین راند، ریختگی و گلی که در فنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب گردد. یا پین پین برداشتن، تنقیه کاریزاز پین
کلام، گفتار
خراش خلش
پخش شده، پهن، کوفته، له شده، برای مثال ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمال الدین اسماعیل - ۳۹)
پخش، عریض، پر پهنا، گسترده
پهن کردن: گستردن فرش بر روی زمین
پهن کردن: گستردن فرش بر روی زمین
آنچه گفته شود، کلام، قول، نطق، بیان، گفتار
سخن پهلودار: کنایه از حرف گوشه دار و نیش دار، حرف کنایه آمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد
سخن راندن: کنایه از سخن گفتن، نطق کردن
سخن گفتن: حرف زدن، گفتگو کردن
سخن سرد: کنایه از سخن بی مزه، ناگوار و ناخوش
سخن پهلودار: کنایه از حرف گوشه دار و نیش دار، حرف کنایه آمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد
سخن راندن: کنایه از سخن گفتن، نطق کردن
سخن گفتن: حرف زدن، گفتگو کردن
سخن سرد: کنایه از سخن بی مزه، ناگوار و ناخوش
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، بخس، پخسیدن
پروین، برای مثال متفرق بنات نعش از هم / به هم اندر خزیده نجم پرن (مسعودسعد - ۳۳۳) ، پرنیان
گذشته، پیشین، دیروز، روز گذشته
گذشته، پیشین، دیروز، روز گذشته
کاه جو یا گندم که هنوز کوبیده و خرد نشده باشد، ساقه های خشک شدۀ جو یا گندم، کاه درشت