جدول جو
جدول جو

معنی پتیک - جستجوی لغت در جدول جو

پتیک
بسیار کم و اندک، کوچک، خمسه مستسرقه، پنج روز آخر سال که در گاه شمار سنتی به تعداد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیتک
تصویر پیتک
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسه، پت، بیب، بیو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گتیک
تصویر گتیک
باستانی، کهن، بسیار قدیم، سبکی از معماری که در آن ساختن طاق های قوسی و بیضوی، برپا داشتن ستون ها، مجسمه ها و ترکیبات دیگر در بنا معمول شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایک
تصویر پایک
پای کوچک، در علم زیست شناسی قسمتی از قارچ که کلاهک بر روی آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلتیک
تصویر پلتیک
پولتیک، سیاست، شیوۀ عمل و برنامه ریزی برای ادارۀ یک نهاد، سازمان یا اداره، به کار بردن تدبیر و مکر برای پیش بردن کاری و رسیده به نتیجه ای، کلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتپک
تصویر پتپک
یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پپتک، بتبک، تلسک
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
تصغیر پای. پای کوچک. و در کلمات مرکب مانند چار پایک و پنج پایک آید، پیاده. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پنجۀ دزدیده. خمسۀ مسترقه در تداول مردم مازندران. پنج روز اضافه بر دوازده ماه سی روزۀ سال که به آخر آبانماه افزوده میشد
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نوعی از پوشش درشت است که درویشان پوشند. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
کژ باشد که به کلاه و جوراب کنند. (از فرهنگ اسدی). قز باشد که به جوراب و کلاه بافند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) :
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامۀ خانه بتیک فاخته گون شد.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
گربه. سنور
لغت نامه دهخدا
(عَ)
روز سخت گرم. (اقرب الموارد) ، سرخ از کهنگی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
رزمه و بقچه که جامه در آن نهند. (فرهنگ شعوری به نقل از فرهنگ نعمه الله)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن تعلبه بن الدؤلی. از بکر از عدنانیه جد جاهلی است. نسبت بدو عتکی است از فرزندان او محکم الیمامه.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کرمی است که جامه های پشمی را بخورد و ضایع کند. (برهان) (جهانگیری). پیت. بید. پیو. کرم پشم خوار
لغت نامه دهخدا
(عَ کی یَ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پتیر
تصویر پتیر
رزمه و بقچه ای که جامه در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپتیک
تصویر سپتیک
کسیکه در قبول چیزهای نا محسوس شک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایک
تصویر پایک
پای کوچک، پایه کوچک در برجستگیهای مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیتک
تصویر پیتک
کرمی است که جامه های پشمی را بخورد و تباه کند پیت بید
فرهنگ لغت هوشیار
مهارت، سیاست فرانسوی چین باد بزنی فرانسوی وینارتاری (اداره امور کشور) پلیتیک سیاست، حقه بازی نیرنگ: (در مجمع حروف مرا پنج (پ) نبود: پلتیک و پول و پر رویی و پز و پارتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیک
تصویر پشیک
گربه سنور
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بر گرفته از نامواژه ی} گوتس {تنده کاری گونه ای از مهرازی (معماری سنج خرد ناب) با کاربرد بام های تنده یا سراشیب و کمانه های جناغی، زمخت، ارامک (وحشی) منسوب به گت منسوب به قوم گت، سبک هنری که در فرانسه در اواخر قرن 12 م. بوجود آمد و در سراسر دوره قرون وسطی تا اواسط قر. 16 در اروپا معمول بود. اصطلاح گتیک (گتی) در قرن 16 متداول گردید و منظور اصلی موجدان این اصطلاح تحقیر این سبک بود زیرا مردم آن دوران که در نتیجه تحقیقات باستانشناسی فریفته هنر روم شده بودند تصور میکردند که این سبک متعلق باقوام نیمه وحشی گت است. مختصات این سبک را باید در نوع معماری قرنهای 16- 12 م. جستجو کرد معماری گتی نقاشی و پیکر تراشی را بخدمت خود در آورد. خصایص این سبک ازین قرار است: الف - استعمال طاق بشکل چلیپا های بیضوی. ب - عمومیت دادن قوس جناقی بجای قوس هلالی. ج - استعمال ستونی که انتهای آن نیم طاق دارد. و آن نوعی قوس اتکایی است. د - اختراع اشکال جدید برای تزیین ابنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیک
تصویر پشیک
((پُ))
پشک. پوشک، گربه، سنور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلتیک
تصویر پلتیک
((پُ لِ))
سیاست، نیرنگ، حقه بازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپتیک
تصویر اپتیک
((اُ))
شاخه ای از علم فیزیک که به مطالعه خواص نور، تولید و انتشار آن در دستگاه های بینایی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپتیک
تصویر اپتیک
چشمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتیک
تصویر آتیک
دروانه، زبر، زیر شیروانی
فرهنگ واژه فارسی سره
کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن آب، اصطلاحا به ادرار کردن کودکان گویند، سرپا شاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
اشیا بسیار سبک که در اثر جا به جایی هوا و یا شروع باد به سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی، پنجه ی گرگ، پنجه جانوران وحشی، مه غلیظ مه آلود
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکات پلک چشم با هدف اشاره یا مبادله ی پیام عاشقانه، چشمک.، سه شب پیش، کم اندک کوچک بسیار کم، ذره، تکه
فرهنگ گویش مازندرانی
از گیاهان خودرو دارای برگ های مایل به سفید، پونه
فرهنگ گویش مازندرانی