پتیاره، زن بدکار، پتیارک، بتیاره زشت و مهیب بدکار بلا، آشوب آسیب، آفت در آیین زردشتی مخلوق اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکو است، دیو
پتیاره، زن بدکار، پَتیارَک، بَتیارِه زشت و مهیب بدکار بلا، آشوب آسیب، آفت در آیین زردشتی مخلوق اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکو است، دیو
نان خورشی که از شیر درست کنند، شیر را کمی گرم می کنند بعد پنیرمایه به آن می زنند به فاصلۀ چند ساعت مانند ماست می بندد سپس آن را در کیسه می ریزند تا آبش برود و سفت شود. پنیر دارای مقدار زیادی مواد سفیده ای، چربی، کلسیم و فسفر است، ویتامین a، b و c نیز دارد. پنیری که از شیر چربی نگرفته تهیه شود ارزش غذایی بیشتری دارد پنیر نخل: ماده ای سفید، شیرین و به شکل پنیر که در بالای ساقه درخت خرما به وجود می آید، پنیر خرما، جمار
نان خورشی که از شیر درست کنند، شیر را کمی گرم می کنند بعد پنیرمایه به آن می زنند به فاصلۀ چند ساعت مانند ماست می بندد سپس آن را در کیسه می ریزند تا آبش برود و سفت شود. پنیر دارای مقدار زیادی مواد سفیده ای، چربی، کلسیم و فسفر است، ویتامین a، b و c نیز دارد. پنیری که از شیرِ چربی نگرفته تهیه شود ارزش غذایی بیشتری دارد پنیر نخل: ماده ای سفید، شیرین و به شکل پنیر که در بالای ساقه درخت خرما به وجود می آید، پنیر خرما، جمار
مدت ماندن آفتاب باشد در برج سرطان. (تتمۀ برهان قاطع). و ظاهراً این صورت مصحف پایز و پاییز باشد. مدت ماندن آفتاب در برج سرطان و آنرا تیرماه نیز گویند. (از فرهنگی خطی)
مدت ماندن آفتاب باشد در برج سرطان. (تتمۀ برهان قاطع). و ظاهراً این صورت مصحف پایز و پاییز باشد. مدت ماندن آفتاب در برج سرطان و آنرا تیرماه نیز گویند. (از فرهنگی خطی)
نانخورشی است از شیر کلچیده و آن چنان است که شیر را پس از نیم گرم کردن با مقداری معلوم از مایه ای که در شیردان بره است (یعنی انفحه) بیامیزند و در کیسه ای کنند و آن شیر ببندد و آب آن فروچکد. و آن را انواع است چون: پنیر کیسه ای و دلمه و شور و خیکی و کوزه ای و یرچک. و صاحب قاموس مقدس گوید: پنیر معروف است که در قدیم الایام بعض گلهای خاردار در شیر ریختندی چون منجمد شدی آن را برگرفته در سبد گذارده بوقت حاجت بکار بردندی - انتهی. جبن. جبن. جبن ّ. (منتهی الارب). ابومسافر. سنّوط. سنّوط. نبیر: اجتبان، پنیر ساختن شیر را. (منتهی الارب). یک قالب پنیر. جبنه، یک قرص پنیر. لبیکه، پنیر با پست آمیخته. (منتهی الارب). دلماج. دیماج ، ارنه، پنیر تر و شراب و دانه ای است که شیر را پنیر میگرداند. (منتهی الارب). گریص، پنیر با طرثوث یا با حمصیص آمیخته یا پنیر بی آمیغ یا پنیر با خرما آمیخته و جائی که در آن پنیر سازند. مصل، پنیر ساختن. (منتهی الارب) : شبانش همی گوشت جوشد بشیر خود او نان ارزن خورد بی پنیر. فردوسی. بدو گفت لختی پنیر کهن ابا مغز بادام بریان بکن. فردوسی. بکن مغز بادام بریان وگرم پنیر کهن ساز با نان نرم. فردوسی. که از تو پنیر کهن خواستم زبان را بخواهش بیاراستم. فردوسی. خریدی گر او را بدانگی پنیر بدی با من امروز چو شهد و شیر. فردوسی. که چو موشان نخورد خواهم من زهر داروی تو به بوی پنیر. ناصرخسرو. خوش خوش فرود خواهد خوردنت روزگار موش زمانه را توئی ای بی خرد پنیر. ناصرخسرو. اگر عامه بد گویدم ز آن چه باک رها کرده ام پیش موشان پنیر. ناصرخسرو. قیمت و عزت کافور شکسته نشود گر ز کافور به آمدبسوی موش پنیر. ناصرخسرو. هست آسمان چو سفره و خورشید قرص او انجم چو گوز و مه چو پنیر اندر آسمان. سوزنی. به یمینت چه بود کشکنه و بورانی به یسارت چه بود نان و پنیر و ریچار. بسحاق اطعمه. ، مغز سر درخت خرما. جمار. رجوع به پنیر خرما شود. - پنیر خشک، مادۀ بیاض البیضی که جزو عمده شیر است. - پنیر کردن طفل شیر را، قی کردن طفل شیر بسته و کلچیده را. - مثل پنیر، سپید و نرم. - یوز و پنیر، رجوع به یوز شود
نانخورشی است از شیر کلچیده و آن چنان است که شیر را پس از نیم گرم کردن با مقداری معلوم از مایه ای که در شیردان بره است (یعنی انفحه) بیامیزند و در کیسه ای کنند و آن شیر ببندد و آب آن فروچکد. و آن را انواع است چون: پنیر کیسه ای و دلَمه و شور و خیکی و کوزه ای و یرچک. و صاحب قاموس مقدس گوید: پنیر معروف است که در قدیم الایام بعض گلهای خاردار در شیر ریختندی چون منجمد شدی آن را برگرفته در سبد گذارده بوقت حاجت بکار بردندی - انتهی. جُبن. جُبُن. جُبُن ّ. (منتهی الارب). ابومسافر. سِنّوط. سَنّوط. نبیر: اجتبان، پنیر ساختن شیر را. (منتهی الارب). یک قالب پنیر. جبنه، یک قرص پنیر. لبیکه، پنیر با پست آمیخته. (منتهی الارب). دُلماج. دُیماج ، اُرنه، پنیر تر و شراب و دانه ای است که شیر را پنیر میگرداند. (منتهی الارب). گریص، پنیر با طرثوث یا با حمصیص آمیخته یا پنیر بی آمیغ یا پنیر با خرما آمیخته و جائی که در آن پنیر سازند. مَصل، پنیر ساختن. (منتهی الارب) : شبانش همی گوشت جوشد بشیر خود او نان ارزن خورد بی پنیر. فردوسی. بدو گفت لختی پنیر کهن ابا مغز بادام بریان بکن. فردوسی. بکن مغز بادام بریان وگرم پنیر کهن ساز با نان نرم. فردوسی. که از تو پنیر کهن خواستم زبان را بخواهش بیاراستم. فردوسی. خریدی گر او را بدانگی پنیر بدی با من امروز چو شهد و شیر. فردوسی. که چو موشان نخورد خواهم من زهر داروی تو به بوی پنیر. ناصرخسرو. خوش خوش فرود خواهد خوردنت روزگار موش زمانه را توئی ای بی خرد پنیر. ناصرخسرو. اگر عامه بد گویدم ز آن چه باک رها کرده ام پیش موشان پنیر. ناصرخسرو. قیمت و عزت کافور شکسته نشود گر ز کافور به آمدبسوی موش پنیر. ناصرخسرو. هست آسمان چو سفره و خورشید قرص او انجم چو گوز و مه چو پنیر اندر آسمان. سوزنی. به یمینت چه بود کشکنه و بورانی به یسارت چه بود نان و پنیر و ریچار. بسحاق اطعمه. ، مغز سر درخت خرما. جمار. رجوع به پنیر خرما شود. - پنیر خشک، مادۀ بیاض البیضی که جزو عمده شیر است. - پنیر کردن طفل شیر را، قی کردن طفل شیر بسته و کلچیده را. - مثل پنیر، سپید و نرم. - یوز و پنیر، رجوع به یوز شود
مخفف پریروز. روز پیش از روز گذشته. روز قبل از دی. دو روز پیش. اوّل من امس: بر مراد دل من بود او از دی ّ و پریر بر مراد دل او باشم از امروز فراز. فرخی. گر نبودم به مراد دل او دی ّ و پریر بمراد دل او باشم زامروز فراز. فرخی. پریر قبلۀ احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمان را. ناصرخسرو. گر شکر خوردی پریر و دی یکی نان جوین همبر است امروز ناچار این جوین با آن شکر. ناصرخسرو. چون دی و پریر و پار و پیرار گذشت شادی و غم و صحت و تیمار گذشت... خیام (از فرهنگ شعوری). میزد پریر سخت ز تیمار... نفیر بگذشت از پریر خروشی که دوش کرد. سوزنی. پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال همی رساند به ارواح بوی عنبر تر. انوری. جنگ میکردند حمالان پریر تو مکش تا من کشم حملش چو شیر. مولوی. او پریر از دار دنیا نقل کرد مرد و زن از واقعه ی او روی زرد. مولوی. مردمان را بچشم وقت نگر از خیال پریر و دی بگذر. وصفی کرمانی. پریر ابلیس با جمعی ز اتباع بلفظی دلگشا میکرد تقریر. رکن الدین بکرانی
مخفف پریروز. روز پیش از روز گذشته. روز قبل از دی. دو روز پیش. اوّل مِن اَمس: بر مراد دل من بود او از دی ّ و پریر بر مراد دل او باشم از امروز فراز. فرخی. گر نبودم به مراد دل او دی ّ و پریر بمراد دل او باشم زامروز فراز. فرخی. پریر قبلۀ احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمان را. ناصرخسرو. گر شکر خوردی پریر و دی یکی نان جوین همبر است امروز ناچار این جوین با آن شکر. ناصرخسرو. چون دی و پریر و پار و پیرار گذشت شادی و غم و صحت و تیمار گذشت... خیام (از فرهنگ شعوری). میزد پریر سخت ز تیمار... نفیر بگذشت از پریر خروشی که دوش کرد. سوزنی. پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال همی رساند به ارواح بوی عنبر تر. انوری. جنگ میکردند حمالان پریر تو مکش تا من کشم حملش چو شیر. مولوی. او پریر از دار دنیا نقل کرد مرد و زن از واقعه ی ْ او روی زرد. مولوی. مردمان را بچشم وقت نگر از خیال پریر و دی بگذر. وصفی کرمانی. پریر ابلیس با جمعی ز اتباع بلفظی دلگشا میکرد تقریر. رکن الدین بکرانی
امری مکروه طبع. چیزی که مکروه طبیعت باشد. (جهانگیری) (رشیدی). و ظاهراً این کلمه صورتی از پتیاره است: بدر میروم زین پتیره سرای نماند جهان نام ماند بجای. زجاجی
امری مکروه طبع. چیزی که مکروه طبیعت باشد. (جهانگیری) (رشیدی). و ظاهراً این کلمه صورتی از پتیاره است: بدر میروم زین پتیره سرای نماند جهان نام ماند بجای. زجاجی
از شیر گاو یا گوسفند درست میکنند. طرز ساخت آن: شیر را کمی گرم میکنند بعد پنیر مایه را به آن اضافه میکنند بعد و در آفتاب میگذارند بفاصله چند ساعت مانند ماست میبندد، آنرا در کیسه میریزند و یک چیز سنگین روی آن میگذارند تا آب آن برود وکاملاً سفت شود بعد آنرا مصرف میکنند
از شیر گاو یا گوسفند درست میکنند. طرز ساخت آن: شیر را کمی گرم میکنند بعد پنیر مایه را به آن اضافه میکنند بعد و در آفتاب میگذارند بفاصله چند ساعت مانند ماست میبندد، آنرا در کیسه میریزند و یک چیز سنگین روی آن میگذارند تا آب آن برود وکاملاً سفت شود بعد آنرا مصرف میکنند