جدول جو
جدول جو

معنی پایزن - جستجوی لغت در جدول جو

پایزن
اسیر و خدمت
تصویری از پایزن
تصویر پایزن
فرهنگ لغت هوشیار
پایزن
اسیر، خدمتکار
تصویری از پایزن
تصویر پایزن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایزن
تصویر رایزن
مشاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایین
تصویر پایین
ذیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایین
تصویر پایین
پست، فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
طناب خیمه که آن را در روی زمین به میخ ببندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایان
تصویر پایان
آخر، تنها، غایت، کران، فرجام، عاقبت، سرانجام، منتهی، ته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
طرف مشورت، مستشار، رایزن اندرزپد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
پرویزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایین
تصویر پایین
ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً ده پایین، ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً محلۀ پایین،
آهسته مثلاً صدای پایین، کم دامنه مثلاً برد پایین، کنایه از کم مثلاً دمای پایین، قیمت پایین،
آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است مثلاً پایین شلوار، پایین چاه، جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً پایین شهر،
جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً پایین خیابان، کنایه از قسمتی از اتاق که به در نزدیک تر است، زیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایان
تصویر پایان
نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی، نهایت، انتها، بخش آخری هر چیز، بخش پایینی هر چیز، برای مثال سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی - ۲/۳۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
طناب خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را به آن ببندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
مسئول امور فرهنگی سفارت، کسی که در امری با وی مشورت می کنند، طرف مشورت، مستشار، مشاور، برای مثال چنین گفت با رایزن ترجمان / که در سایۀ شاه دائم بمان (نظامی5 - ۸۶۲)، دانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربال، گربال، تنک بیز، غربیل، موبیز، چاولی، تنگ بیز، پرویز، منخل، غرویزن، پریز، آردبیز، پرویزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
((یِ زِ))
پاچه، ریسمان خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را بدان بندند، پایژه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایان
تصویر پایان
آخر هر چیز، نهایت، انتها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایین
تصویر پایین
زیر، دامنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریزن
تصویر پریزن
((پَ زَ))
غربال، الک، هر آلت مشبک و سوراخ سوراخ، پرویزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
((زَ))
مشاور، آن که در سفارت خانه دولتی در امور (فرهنگی، تجاری، نظامی) مشغول باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایون
تصویر پایون
پیرایه، زیور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
در دورۀ مغول، سکه یا نشان که از نقره یا طلا می ساختند و بر آن نام پادشاه یا علامت دیگر نقش بود و از طرف پادشاهان به رسم تشویق یا به منزلۀ فرمان انتصاب به امرا و حکام و فرماندهان قشون اعطا می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایین
تصویر پایین
Down, Low, Lowly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پایان
تصویر پایان
Termination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
вниз , низкий
دیکشنری فارسی به روسی
завершение
دیکشنری فارسی به روسی
вниз , низький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
向下的 , 低的
دیکشنری فارسی به چینی