جدول جو
جدول جو

معنی پایازی - جستجوی لغت در جدول جو

پایازی
سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند، (برهان)، و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند:
دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو
بوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی،
سوزنی،
سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است در آخر قصیده گوید:
هیچ شعری نبود اندر شعر خوش من
کاندر او طیبتکی نبود و زیج و بازی
گرچه با نازی امامیست بهمسایگیت
تو ز خوش صحبتیش با طرب و با نازی
دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو
بوی حنّا و خضاب زنخ بانازی،
و بر حسب اغلب احتمالات با نازی یا چیزی شبیه به آن نسبت این امام است و سوزنی بمزاح دوری او را و بوی حنّا و خضاب زنخ او را از خانه ممدوح از خدا به دعا میخواهد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاییزی
تصویر پاییزی
مربوط به پاییز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایازی
تصویر ایازی
نقاب سیاه که زنان بالای پیشانی یا روی صورت خود بیندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیازی
تصویر پیازی
آلوده به پیاز یا بوی پیاز، به رنگ پوست پیاز
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد بفریمان، دامنه، معتدل، دارای 8 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به پیاز، آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ، برنگ پوست سرخ بعضی پیازها، پیازکی، چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی، (آنندراج)،
- اشک پیازی، اشک خونین:
تا چشم تو آراستۀ سرمۀ ناز است
از دیدۀ عشاق دهد اشک پیازی،
علی خراسانی،
- پوست پیازی، سخت بی دوام و نازک، رجوع به پوست شود،
- لعل پیازی، پیازکی، نوعی گوهر، نوعی لعل قیمتی، (برهان) :
اشکم از شوق تو چون لعل پیازی وانگهی
تو بطیبت مر مرا هر لحظه می کوبی چو سیر،
رضی نیشابوری،
دریای گندنارنگ از تیغ شاه گلگون
لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش،
خاقانی،
،
نوعی از گرز و آن چنانست که چند گوی فولادی را بچند زنجیر کوتاه مضبوط کرده بدسته ای از چوب محکم نصب کنند و آن را بترکی چوکن گویند، (برهان)، پیازکی، جگر و شش گوسفند که با پیاز بسیار سرخ کنند و بخورند، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
برقع سیاهی که زنان بر پشت چشم بندند. (آنندراج) (برهان). نوعی ازبرقع باشد که اکثر سیاه رنگ شده و زنان بر روی کشندو آنرا چشم آویز نیز گویند. (جهانگیری) :
شفق غلالۀ خورشید ارغوانی دوخت
چو زهره بست ایازی عنبرین بر چشم.
رفیع الدین لنبانی.
رجوع به ایاسی شود
لغت نامه دهخدا
رقص:
بیفشان زلف و صوفی را بپابازی و رقص آور
که از هر رقعۀ دلقش هزاران بت بیفشانی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
نهائی:
حجّت به نصیحت مسلمانی
گفتت سخنی درست و پایانی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداری
تصویر پاداری
استقامت پا برجایی، اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتابی
تصویر پاتابی
تو سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایازی
تصویر ایازی
نقاب سیاهی که زنان بدان صورت خود را پوشانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتاوی
تصویر پاتاوی
توسرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغیازی
تصویر بغیازی
شاگردانه، مژدگانی نوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایابی
تصویر پایابی
صفت مکانی که چندان گود نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایانی
تصویر پایانی
نهایی انتهایی آخرین: (حجت بنصیحت مسلمانی گفتت سخنی درست و پایانی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مواد کار و برنامه رشته مجسمه سازی در هنرستانها و آن ساختن پا بوسیله گل و موم و غیره است از روی مدل زنده مقابل دست سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاییزی
تصویر پاییزی
خزانی خریفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپاسی
تصویر پاپاسی
کمترین و خردترین بها، هیچ نداشتن، یک پاپاسی نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دراز بودن پا، تجاوز از حد خود (قس. دست درازی)، نوعی نان شیرینی مشبک معادل کف پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیازی
تصویر پیازی
نوعی لعل گرانبها، گرزی با چند گوی فولادی و دسته چوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسازی
تصویر ناسازی
مغایرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایابی
تصویر نایابی
قحطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایانی
تصویر پایانی
خاتم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاد زی
تصویر پاد زی
آنتی بیوتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایداری
تصویر پایداری
قوام، استقامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایانه
تصویر پایانه
ترمینال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایاپای
تصویر پایاپای
مساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکسازی
تصویر پاکسازی
تزکیه
فرهنگ واژه فارسی سره
آخری، انتهایی، غایی، نهایی
متضاد: آغازین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جاودانگی، خلود، استمرار
متضاد: موقتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از گیاهان پیازدار و بومی که دارای برگ های نسبتا ضخیم و کشیده.، گیاهی خودرو شبیه پیاز
فرهنگ گویش مازندرانی